لِمَنِ المُلکُ الیَوم
مسئله، مسئلهی ترجمان است. در مروری که بر نمایش «سهگاه» نوشتم به سیاهچالهای اشاره کردم که خلاء ناشی از آن در حال مَکِش مواد اولیهای برای تولید بیشتر و متنوعتر محصول است. همینجا به دو ایراد برمیخوریم که یکی نگاه تولیداتی به تئاتر است، دیگری عدم شناخت آن مواد اولیه. عمدهی اجراسازان و اجراگران بهخصوص قشر جوان برای ساخت تئاتر خود به تفاوت و پیشروییِ کار خود توجه دارند. همواره سرکشیای قابل مشاهده است که خود را مبدئی فرض میکند بر آنچه در آینده خواهد بود. این که این روحیه از کجا نشأت میگیرد بحثی است مفصل، که بیشک سویههای مختلفی اعم از تاریخی، سیاسی، تربیتی دارد. اما آنچه اینجا مورد بحث است شکل ارضای این حس و دستیابی به مواد اولیهای است که صحبت آن رفت. تئاتر ما چه در بدو تولد، چه حالا، همواره نگاه مستقیمی به تئاتر غرب داشته است. این امر تا زمانی که ایدهای در مورد آن وجود ندارد صرف محاکات به شمار میرود و ایرادی در آن دیده نمیشود اما پس از گذشت قریب به صد سال انتظار میرود تغییراتی در این روند مشاهده شود. حتا امروز هم بخش زیادی از خوراک تئاتریمان را از غرب میگیریم. مهم نیست در آنسوی مرزها چه پیشرفتهایی حاصل شده باشد، آنها در کجا ایستاده باشند، ما هرچه باشد میخواهیم زیرا از تکرار خود دچار ملال شدهایم. به وضوح قابل مشاهده است که هنوز هم گروههای جوان تئاتری سودای «گروتفسکی»، «میرهولد» و «باوش» شدن را در سر دارند. هنوز هم نظریات «آرتو» بیهیچ تأمل و تعمقی در سطحیترین حالت ممکن به نمایش درمیآید. قریب به یک دهه است که چیزی به نام رقص معاصر جای خود را در میان اجراهایمان باز کرده است و هنوز هم چهرههایی نظیر «کاستلوچی»ها ستایش میشوند. منظور نظر: اینها برای ما خودِ اجرا نیستند، نمونهی مطالعاتی هستند.
به ظاهر روند کُندی را پیش گرفتهایم که پس از یک سده همچنان دستآویزمان قرن بیستمیها هستند. بهواقع چنین هم هست اما در سالهای اخیر سرعت این روند به مراتب افزایش داشته است و این از صدقهسریِ حجمِ کتبِ نظریِ ترجمهشدهای است که روانهی بازار شده است. سیستم الکن آموزشی، سادهترین وظیفهی خود را نمیتواند به جا بیاورد: ایجاد سلیقه و کمک به بازشناخت هنرجو. از این رو، سرازیر شدن انبوه اطلاعات بر سر هنرجو او را به هر سمت و سویی میکشاند. فراهم نبودن فضای غیررقابتی و آزمایشگاهی در دانشگاهها و جشنوارهها موجب شده است تا هر هنرجو اولین دست یافتهی خود را در قالب اجرای عموم به نمایش بگذارد. نگاه حریص تماشاگران به یک اتفاق نو ـفارغ از موفقیت یا عدم موفقیت آنـ به نوعی تأییدی بر جوابدهیِ تجربهای است که روی صحنه رخ داده و به همین ترتیب این چرخهی معیوب ادامه پیدا میکند.
اساسیترین راه، ایستادن و نگاه کردن به پشت سر است. مهم نیست نمایش ایرانی را منسوخ بدانیم یا نه، مهم نیست همچنان گروتفسکیوار به رویارویی با تئاتر برویم یا در قالبهای دیگر دست به تجربه بزنیم. آنچه اهمیت دارد این است که برای رقم زدن یک اتفاق نو در تئاترِ حالِ حاضرمان نیاز به افزودن چیزی از خودمان داریم. خودمان واژهی سترگی است که ریشه در گذشته، حال، فرهنگ و... دارد. نگاه مستمر به تئاتر غرب زبان خودمان را تغییر داده است. ترکیببندیها، تنها، لحنها، موسیقیها، همهوهمه تحتتأثیر این زبان دگرسان شدهاند. ازآنجاییکه این تغییرات تازه است و صرفاً شمایل ساختارها را بههم ریخته است، همواره فضای منفیای دارد که نیاز مبرمی برای پُرکردنش حس میشود. این دقیقاً همان خلائی است که بدان اشاره شد. حال برای پرکردن این فضاها هرچه از راه برسد بیکموکاست، بدون شناخت کافی و وافی، یکراست وارد بستهبندی اجرا میشود. بستهبندی اجرا ماحصل نگاه تولیدی به تئاتر است. این نگاه خطرناکی که تئاتر را بهمثابهی حاضرآمادهها در نظر میگیرد و فراموش میکند که هر تئاتر بهخودیِخود یک فرآیند است و نمیتوان با محصور کردنش در قالبهای از پیش تعیینشده از انرژی و جریانی که میسازد استفاده کرد. تئاتر بهواسطهی میرا بودنش در بهترین حالت میتواند از تئاتری دیگر در دل خود بهعنوان یک محصول فرعی (یک حاضرآماده) استفاده کند؛ که عموماً این شیوهی برخورد در تئاتر ما از میان رفته و جای خود را به نگاه اول داده است.
صورت مسئله به قوت خود باقی است و صورتبندی این مسئله از میان تکرّر اجراهای سالی که پشت سر گذاشتیم به دست آمده است. راهکار پیشنهادی، ترجمه -در هر قسم و ساحتی- است.
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها