نمایش، اصل چهل و چهارم قانون اساسی را دستمایهی روایت خود قرار داده است. آن بند از قانون اساسی که حدود مالکیت را در سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی مشخص میکند. صحنه، خانهای را نشان میدهد که از زیرِ زمیناش نفت عبور میکند و اهالی باید منطقه را تخلیه کنند. موقعیتِ مکانی خانه، منجر به شکلگیری وضعیتی بحرانی برای خانواده شده است. خانوادهای که در غیاب پدر و حضور بیتأثیر مادر، نمیتواند از پس مدیریت خود برآید. صحنهبندی نمایش را، نریشنی که در تاریکیِ بین صحنهها پخش میشود، با فصلبندی پایاننامهی برادر بزرگتر که دربارهی اصل چهل و چهارم است، مطابقت میدهد. و روایت اینگونه در دل خود از تمهید فاصلهگذاری بهره میجوید.
یک چهارچوب فلزی در میانهی صحنهی انتظامی، تعیین کنندهی حدود خانه است. میزی مستطیلشکل عرض خانه را در برگرفته است و بوفهای در انتها از عمق صحنه میکاهد. نورهای شدتدار و وجود سایهها کیفیتی اکسپرسیونیستی به صحنه میدهند. در ادامه میتوان این بیان شدتمند را در حرکات هیستیریک فرزند کوچکتر خانواده که اختلال روانی دارد نیز مشاهده کرد. حضور پررنگ او روی صحنه نقش تعیین کنندهای دارد و حالات دیگر اشخاص، وابسته به او شکل میگیرد. اما اجرا برخورد خامدستانهای با هیستیریای او برای فضاسازی دارد. در میان اشخاص باورپذیر نمایش که هر کدام در ساحت یک کاراکتر پرداخت شدهاند، او با اغراق شدهترینِ حالات، تیپی از یک بیمار روانی است. درواقع روانپریشی او بیش از آن که پرداخت شود، وسیلهای برای پیشبرد پیرنگ قرار میگیرد. او دیوانه است تا در انتها مادر را بکشد، زیرا مادر باید کشته شود. با وجود محوری بودن شخصیت او، تصنعی که در پرداختاش وجود دارد کل نمایش را در برمیگیرد و در انتها مرگ مادر هم نمیتواند مخاطب را متأثر کند.
نمایش «اصل ۴۴ قانون اساسی» زبانی نمادین دارد. سادهترینِ نمادها که دلالت مستقیم بر مفهومی شناخته شده دارند. خانه، نفت، مادر بیمار، غیاب پدر، مهمانِ بیگانه، فرزند بیمار و در انتها مادرکشی، عناصری هستند که به سادگی اثر را برای مخاطب ـ و تنها از یکسوـ تفسیر و تأویل میکنند. روابط این عناصر با یکدیگر به قدری ساده است که به نظر میرسد اجرا از نماد، بهرهکشیِ مستقیمِ معنایی کرده است. نمادها و استعارههای درشتی که حقشان در دل اثر ادا نمیشود و هستند تا چیزی را به مخاطب بگویند. نمایش «اصل ۴۴ قانون اساسی» میخواهد اثری اندیشهورز باشد و دقیقاً به همین علت در دام تصنع میافتد. روایت و فرم اجرایی در خدمت «معنای نمادها» قرار میگیرند و نمایش از «پرداخت زبان نمادین» غافل میماند. وضعیت بحرانیای که منجر به تزلزل خانواده شده است برای مخاطب بحرانی نمیشود. زیرا اجرا بیش از آن که این بحران را در مختصات دراماتیکاش بخواهد پرداخت کند، در فکر آن است که با هر عنصر میتواند چه چیزی را بیان کند.
مرور نمایش «اصل ۴۴ قانون اساسی»؛ کارگردان: مریم اسماعیلی
سبُک، بر دوشِ سنگینِ استعاره نویسنده: زهره مولوی

رای منتقد: 1
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها