چارلی، دوست قدیمیاش، ریموند را به خانهشان در نیویورک دعوت میکند. او که با همسرش سارا، به مشکلاتی برخوردهاند، از ریموند میخواهد روزهایی که به سفری کاری میرود خودش را در چشم سارا بدبختترین آدم روی زمین جلوه دهد.
در صحنهای تک سویه دو مبل تک نفره، یک میز، دیواری که عکس ریموند به سبک نقاشیهای اندی وارهول ـ چند تکه با رنگمایههای متفاوت ـ به آن زده شده است و بخشی از اتاق خواب به هم ریختهشان دیده میشوند؛ خانهای متعلق به طبقهی متوسط. روایت و اجرا ساده طراحی شدهاند. خطی، بدون پیچیدگی و تعلیق، با کمترین استفاده از حرکت روی صحنه، نور و موسیقی. بازیگران روی مبلها مینشینند و حرف میزنند. بار اصلی نمایش روی دوش دیالوگهایی است که اکثر آنها از داستان کوتاه کازوئو ایشیگورو برداشته شدهاند. سادگی اجرایی نمایش از یک جهت با بافت داستانی که روایت میشود همسویی دارد، از جهتی دیگر امّا نبود ایدهای اجرایی چیزی به داستان اضافه نمیکند. حضور فیزیکی چارلی در خانه زمانی که در فرودگاه با ریموند تلفنی حرف میزند لایهای معنایی شکل نمیدهد. خوشبختی/بدبختی، متأهل/مجرد، جهان اوّلی/ جهان سومی، سود/زیان و دوگانههایی از این دست در طول اجرا مطرح میشوند که عناوین سمت راست ارزشمندتر جلوه میکنند.
آدمهای «عصر متوسطها» میخواهند خوشبخت و موفق باشند امّا برای رسیدن به آن متوسل به قیاس با دیگران میشوند. دیگرانی که میدانند از جهاتی در سطحی پایینتر قرار دارند. ارزش آدمها در جهان «عصر متوسطها» را وضعیت مادی تعیین میکند. بدبخت کسی است که شبیه به ریموند در کشوری جهان سومی زبان انگلیسی درس میدهد. سارا، چارلی را با والت دیزنی قیاس میکند و چون مثل او نشده پس هیچ چیزی در زندگی به دست نیاورده است. رابطهی چارلی و ریموند براساس منطق سود و زیان پیش میرود. دعوت ریموند به نیویورک به این دلیل است که چارلی از او به عنوان مهرهای سودمند برای پیشبرد بازیاش استفاده کند. ریموند و سارا هم قصد دارند از نبود چارلی استفاده کنند و رابطهای پنهانی شکل دهند، هرچند در نهایت به جایی نمیرسند. چارلی و سارا نه آنقدر فقیرند که به قشر کارگر وصل شوند نه آنقدر مرفه که بتوان به آنها اشرافی گفت. آنها به طبقهی متوسطی تعلق دارند که در مناسبات اجتماعی آنطور که باید جدی گرفته نمیشوند امّا همیشه در مواقع لزوم به عنوان اهرمی برای مقاصد معینی از طرف قدرتهای بالادستی استفاده میشوند. هدف اصلی بازار در نظام سرمایهداری محسوب میشوند و در یک رقابت بعضا بینتیجه میخواهند خودشان را به طبقات بالای اجتماعی نزدیک کنند. «عصر متوسطها» امّا تنها سایهای از این موارد را در مورد این قشر نمایان میکند. دغدغهی تصویرشده توسط نمایش در دایرهی بیخطر مسائل زناشویی میماند.
پایان نمایش الکن و ناتمام است. با وجود نور تماشاگران و آمدن بازیگران جلوی صحنه باز هم تماشاگر متوجه پایان آن نمیشود. انگار نمایش قصد داشته باشد ظرف زمانی معینی را پُر کند. همهی روابط، اتفاقات، مقدمهچینی و مسائل مطرح شده ناتمام باقی میمانند.
مرور اجرای «عصر متوسطها»؛ کارگردان: حسن بمباییچی
ناتمام نویسنده: حسین نیرومند

رای منتقد: 1.5
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها