سارا جمعی از رفقای قدیمی را گرد هم جمع کرده است تا به دوستشان کمک کنند حافظهی زوالیافتهاش را بازیابد. جمع دوستان که اطلاعی از برنامهی سارا نداشتهاند علاقهی چندانی به حضور در جمع ندارند و با اکراه برنامهی سارا را پیش میبرند. تکرار و انجام بازیهایی که در کودکی با یگدیگر انجام داده بودند، سازوکار اصلی آنها برای احیای حافظهی دوستشان است. بنابراین باید هم در نقش کودک فرو بروند و هم در نقش شخصیتهای بازی (بیش از همه بازی محبوبشان، سرنشینان یک سفینه فضایی) و البته پیش از همه در نقش دوست. نکته ولی این جا است که نه حافظهی آن دوست و نه هویتهای کودکی اعضای این جمع به خودی خود دم دست نیستند و توافق بر سر معنای هویتها همواره موضوعی قراردادی و نیازمند نوآوری است و این نوآوری ناگزیر از دستکاری و تغییر حافظه است، یعنی همان چه که در جستجوی یافتن بیخدشهاش هستند.
صحنهی دوسویهی پلتفرم داربست انتخاب بجایی برای اجرای متنی است که شخصیتهایش مدام در حال قضاوت یکدیگر در روابط متقابلشان هستند. اینگونه تماشاگران نیز در هنگام طبقهبندی، شناسایی و طبیعتاً قضاوت شخصیتها و جهان نمایش در معرض نگاه یکدیگر هستند؛ نورپردازی و روشن بودن جایگاه تماشاگران نیر به این امر کمک میکند. از آنجا که اجرا مدام میان دنیای ذهنی شخصیتها و روابط عینیشان، بین واگویههای شخصی و دیالوگهایشان رفت و آمد میکند، تا جای ممکن صحنهی اجرا را ساده ساخته است. غیر از چند چهارپایه وسیله دیگری در صحنه نیست و حرکات بازیگران نیز اکثراً مبتنی بر سطوح هندسی سادهای است. بهنظر این انتخابهای هوشمندانه در این راستا انجام شدهاند که لایههای پیچیدهی عاطفی در کالبد و روابط بین خود شخصیتها تجلی پیدا کند. مشکل اما اینجا است که این امر نیاز به بازیگرانی به غایت توانا داشت که در مجموعهی این گذار در نقشها و مرتبط ساختنشان با گذشتههای دیگر (خاطرات و تاریخ مد نظر دیگر شخصیتها) طیف متکثری از تردیدها، نگفتهها، ترسها و خشمها را بیافرینند. اتفاقی که نمیتوان انتظار رخدادش را از بدنها و زبانهای جمعی داشت که یکی از نخستین تجربیات اجرایشان را پشت سر میگذارند.
مسئله این نیست که «خود» دیروزی تنها در ظاهر واقعی است و نمیتوان به آسانی آن را مشخص کرد، بل فراتر خود در لحظهی جاری نیز بسی گریزپا است و به هیچ عنوان یک موضوع تمام و حلشده نیست. در این راستا است که تک تک شخصیتها مجموعهای از تجربیات زندگیشان را – از دلخوریها گرفته تا سکوتها – در حین بازخوانی خاطرات کودکی بر گذشته و در نتیجه بر حافظه و هویت دوستشان فرافکن میکنند. بنابراین شاهدیم که هرگز یک «او» مطلق وجود ندارد؛ این «او» رهام است، یا «او» رز، یا «او» سارا، یا «او» شاهین و البته «او» او. روندی که تا بدانجا پیش میرود که خود آن دوست لب به اعتراض میگشاید که این حافظه و هویتی که از من ساختهاید «من» مورد نظر و پسند شما است نه «من» من.
حافظهی از دست رفته موضوع مورد جستجو است. ابزار جستجو ولی باز خودِ این حافظه است و شخصیتهای مختلف در به اصطلاح یاری به دوستشان برای بازسازی حافظه، ضمن چنگ زدن به تودهی هجومآورندهی خاطرات گذشته، مدام به هوسبازیهای حافظه گردن مینهند و این هوسبازیها و آن تودهی خاطرات را براساس قانونی به هم میآمیزند که بیشتر به لحظهی حاضر خودشان گردن مینهد تا به خود گذشتهی او. همانطور که اشاره شد خلق چنین لایههای متعددی از خود، خویشتن، و خودکامگی در روایت منِ اکنون و منِ گذشته نیاز به تبحر و تجربهی وافری در گروه اجرایی داشته و به نظر چنین ایده و موضوع پیچیده و دشواری انتخاب مناسبی برای گروه جوان اجرا نبوده است.
مرور اجرای «اتل متل»: سرپرست گروه: حجت صادقی در نخستین فستیوال تئاتر صداهای نو
تخصیصِ او/ من نویسنده: میثاق نعمت گرگانی


رای منتقد: 1
ارسال دیدگاه
دیدگاهها
udxfelormg 19 روز پیش ( ساعت 12 : 8)
Muchas gracias. ?Como puedo iniciar sesion?
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها