«از شیطان پوزش میطلبیم. نباید فراموش کنیم که ما فقط یک طرف داستان را شنیدهایم، چرا که تمام کتابها را خداوند نوشته است.» در روایتهای دینی عزازیل نام دیگر شیطان است.
سالن دوم عمارت نوفللوشاتو به شکل مخروبهای درآمده که هفت مرد گناهکار را در خود جای داده است. گناه اصلیای که روایت به واسطهی آن شکل میگیرد، تجاوز به دختری نابیناست. خبر مرگ دختر، که گویی خودکشی کرده، نقطهی عطف روایت است. روابط آنها بر اساس بازیای مانند «مافیا» شکل میگیرد. دعوای آنها بر سر اجرای قواعد این بازی است. یک نفر از اشخاص خبر مرگ دختر را میدهد و دیگری داستان تجاوز به او را تعریف میکند. پس از تمام شدن بازی، بازیگران مقابل تماشاگران قرار میگیرند. چهرهی هرکدام را نور نقطهای روشن میکند تا آنها از خود و انگیزهی گناهشان بگویند.
مونولوگهای پایانی نمایش عزازیل، بناست آن روایتِ مکتوم شیطانیای باشند که خداوند ننوشته است.
شِمای صحنه مکانی شبیه به یک انبار خالی است؛ متشکل از چندین قفسهی فلزی و کاناپههای مندرس. نور صحنه را چراغهایی که از سقف آویزاناند تامین میکنند. فضا معرف هویت چرک و تیرهی عزازیل است.
این اجرا را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. قسمت آغازین، به مشاجرههای نامعلوم و بازی میگذرد و قسمت پایانی مونولوگهاست. هرچه قسمت آغازین به بیهودهگویی میگذرد، مونولوگها به سمت حکم دادن و قصار گفتن میروند، که بعضاﹰ تکاندهنده هستند. گو که بناست در قسمتی با پلشتی و زشتیها مواجهه شویم و سپس با شنیدن اعترافها تعریف دیگری از این مفاهیم استخراج کنیم. اما اجرا برای مستفاد کردن این مفاهیم سادهترین راه را میرود. با توجه به نام اساطیری نمایش، آنگونه که زبان روایتهای اساطیری متوسل به استعاره و تمثیل است، اجرا از این خاصیت تهی است. پلشتی و سنگوارگی هستی، خود را تنها در زد و خوردها و سر و صداهای کاذب نشان میدهد و بار گناه، خود را در چند جملهي حکیمانه. عزازیل، به جای آن که وضعیت پلشت را در پیرنگ ترسیم کند، خود به پلشتی در اجرا رسیده است. موقعیتی که باید تماشاگر را میخکوب کند، با بیان مغشوش، او را پس میزند و گیج میکند. این اجرا در بطن خود مدعی ارائهی خوانشی دیگر از مفاهیمی چون زشتی، گناه، جرم، قانون و... است، اما تبارشناسیای که از هر یک از این مفاهیم میکند در حد مستندهای اخلاقی شوک باقی میماند. در انتهای نمایش، شخصیت متجاوز از لذت ویران کردن میگوید اما او برای ما انسان «دیگر»ی است؛ چرا که درندگیاش آشکار و بدیهی است. گویی او ذات انسانی ندارد. پس اگر او عزازیل است، همچنان برای ما همان روایتِ دیگر میماند: روایت خداگونه. نمایش عزازیل در ایدهی کلی خود مستعد بیانگری مفاهیمی است که در پرداخت نتوانسته است بسطشان دهد. و به جای اجرایی کردن ایده، به گفتن چند جملهی قصار در باب گناه کفایت کرده است.
مرور نمایش «عزازیل»؛ کارگردان: سپهر زمانی
در اعماق نویسنده: زهره مولوی

رای منتقد: 1
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها