اجراگر پشت میزی پر از برگه و خودکار ایستاده است. در ابتدا قراردادی وضع میکند: به تماشاگران میگوید زمانی که پشت میز است در حال اجرا کردن است. وقتی از میز فاصله میگیرد و در نقطهای دیگر میایستد اجرایی در کار نیست. پشت میز از سکوت حرف میزند؛ سکوت در لحظات و موقعیتهای مختلف. گوش دادن یک دکتر به نبض بیمار، سکوت یک شاهد در دادگاه، سکوت یک زندانی سیاسی زیر شکنجه و غیره. پشت میز قصد دارد سکوت را بررسی و دستهبندی کند و اینکه پشت هر سکوت ممکن است منفعت، ترس، خویشتنداری یا هر احساس دیگری وجود داشته باشد. در خارج از اجرا امّا، دست به اعتراف میزند. وضعیتی را شرح میدهد که در آن سکوت کرده و حالا پشیمان است. سپس از تماشاگران میخواهد در صورت تمایل پشت میز بیایند، اجرا را دست بگیرند، از سکوتشان بنویسند و اگر مایل بودند خودشان یا کسی دیگر آن را برای مخاطبان بخوانند. تماشاگران ابتدا با تردید ولی رفتهرفته با اعتماد به نفس بیشتری پشت میز میروند تا با سکوتشان مواجه شوند.
مهمترین نکتهی موجود در اجرا مواجههی اجراگر با خود و نقد عملی است که آن را انجام نداده است. بیرون کشیدن نقاط تاریکی از ذهن خود و کمی بعد از تماشاگران که گرچه تأثیر عمیقی بر زیست هر روزهمان گذاشته، امّا به خاطر ترس از رویارویی با آن تصمیم به فراموشیاش میگیریم. اجرا سعی میکند در برابر این فراموشی بایستد و با آوردن آن لحظات در اکنون، دست به ترمیم زخمی بزند که در خود و مخاطب در اثر سکوت ایجاد شده است. در شیوهی اجرا و اجراگر میتوان نوعی درمانگری مشاهده کرد. اجرا دست به ساخت نوعی محفل آیینی/ درمانی میزند که هرکس میتواند سکوت و ناگفتههایش را بیرون بکشد. این بیرونریزی و به زبان آوردن منجر به نوعی رهایی میشود. رسوبات را تا حد زیادی دفع میکند و شجاعت به زبان آوردنِ ناگفتههایمان را بیدار میکند. مسألهی اجراگر یک معضل جمعی است با دلایل گوناگون. اطلاق ترس به همهی سکوتها موضوع را تقلیل میدهد. سکوت میتواند نه از ترس که از نوعی بیتوجهی و بیتفاوتی ناشی شود. در پی زیستن در جهانی که مخاطب همواره در تیررَسِ بمبارانِ اخبار و اطلاعات رسانهها است، دیگر سکوت در برابر اتفاقات اطراف، تبدیل به امری بدیهی میشود. سکوتی که در نهایت به معضلات خودمان هم تسرّی مییابد.
«بررسی طول موج...» تا حد زیادی در یادآوری و ایستادن در برابر فراموشی موفق عمل میکند. امّا آن چیزی که اجرا را از روندش خارج میکند، نبود مدیریت اجراگر بر تماشاگران است. در اختیار قرار دادن اجرا به تماشاگر به جایی میرسد که رفتهرفته هیچ یک از تماشاگران در مورد موضوعِ بحث حرف نمیزنند. اجرا تبدیل به محفلی میشود برای حرف زدن در مورد هر چیزی که تقریباً هیچ ربطی به مسألهی اجراگر ندارد. تا جایی که سکوت کردن در اجرا کار درستی به نظر میرسد، چون تماشاگر دیگر متوجه نمیشود باید در مورد چه چیزی حرف بزند.
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها