تماشاگر برگههایی را به جای بروشور دریافت میکند که به نظر میرسد برگههای رأی باشد.کارگردانِ نمایش روی صحنه حضور پیدا میکند و توضیح میدهد که «بداهه» نمایشی پژوهشمحور است و قرار است لحظات بحرانی زندگی مشترک را در قالب پروسهای پنج مرحلهای و با بهرهگیری از تکنیکِ بداهه بازسازی کند. از این پس، کارگردان به هر «زوجِ» بازیگر موقعیتهایی میدهد تا در مدت پنج دقیقه آن را اجرا کنند. در فاصلهی میان اجرای هر قطعه، کارگردان با تماشاگران وارد تعامل میشود و از آنها میپرسد اگر در موقعیتی که قرار است بر صحنه اجرا شود قرار میگرفتید واکنشتان چه بود؟ کارگردان میخواهد همه پس از اجرای هر زوج به بازی ایشان رأی بدهند. همهچیز جوری چیده شده است که بداهه بودن موقعیتها را به مخاطب القاء کند، با اینحال، در پایان متوجه میشویم که این نمایش اصلاً بداهه نبوده است.
فریب، عنصر اصلی «بداهه» است. تماشاگر در هر لحظهی اجرا در حال فریب خوردن است؛ با ادعای نخست کارگردان، با تلاش بازیگران برای آماده کردن اجرایشان، با پذیرفتن شتابزدگی بازیها و روایتها به دلیل ماهیت تکنیک بداهه، با رأی دادن به اجرای قطعات و با تمایل کارگردان به تعامل با تماشاگران. با اینحال، در طول اجرا نشانههایی نیز یافت میشود که مخاطب را توأمان دچار شک میکند. وی زمانی که میبیند نور بازیگران و قطعات موسیقی با زمانبندی اجرایی بازیگران تنظیم شده است از خود میپرسد آیا واقعا این اجراها بداهه هستند؟ درنهایت اما، درمیانهی اجرای قطعهی زوج کهنسال است که تماشاگر مطمئن میشود تسلیم بازی فرمیای شده است که آنچه مینماید نیست. بداههای وجود ندارد و همهچیز فکر شده و تمرین شده است. آیا این فریب در «بداهه» به جز فریب دادن، نقش دیگری را نیز برعهده دارد؟ آیا نمایش میتواند از تردیدی که نسبت به ذات خود برای مخاطب میسازد استفاده کند؟ هدف اصلی نمایش از این بازی ترسیم وضعیت انسان معاصر است که گویا بسیاری از موقعیتهای زندگیاش را با بداهه میگذراند و این چنین است که با خودش بینسبت میشود. این گزارهها نهتنها هرکدام بدون استدلالی منطقی در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، بلکه حتا در جهان نمایش نیز مابهازایی ندارند. هر قطعه سرشار از کمدیهای کلامی نازل و اغراق در نشان دادن احساسات است تا بتواند همچنان برای مخاطب جذاب باقی بماند و حتا با فرض پذیرفتن گزارههای بالا، انتخابهای اجرایی هرقطعه چنان واقعیت را از شکل انداخته است که کلیدواژههای «زندگی» و «انسان معاصر» دیگر در این قطعات -که به نمایشهای میانِ شوهای تلویزیونی میماند- محلی از اعراب ندارد.
«بداهه» نمایشی است که با نقطهنظری سطحی به موضوع خود نزدیک میشود و تلاش میکند تا با دو مؤلفهی «کمدی کلامی» و «تعامل کارگردان با تماشاگران» برای مخاطب جذاب باشد. «بداهه» با ادعای متفاوت بودن آغاز میشود، اما درنهایت اعتراف میکند که با تظاهر به تجربهگرایی و پژوهش، فریبتان داده است. «بداهه» از شما میخواهد او را در فریب هر چه بیشتر مخاطبانش یاری کنید و به کسی بروز ندهید که نمایش، تمام فرم و هدف خود را بر پایهی دروغ ساخته است؛ دروغی که حتا از چارچوب خود نمایش نیز بیرون میافتد و در حد یک بازی کودکانه باقی میماند.
مرور نمایش «بداهه»، کارگردان: آروند دشتآرای
بازی بیسرانجامِ فریب نویسنده: مهسا شیدانی

رای منتقد: 1
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها