سال ۱۴۴۱ است. شخصیت اصلی نمایش «نوا» به وسیلهی دستگاهی که اختراع کرده با مادر خود که یک سال و نیم است در کما به سر میبرد، گفتوگو میکند. طبق دستور پزشک او تنها برای یک ساعت امکان استفاده از این دستگاه را دارد. در سال ۱۴۴۱ تکنولوژی تا جایی پیش رفته است که امکان برگزاری دادگاه مجازی وجود دارد. نوا از این فرصت بهره میجوید تا گفتوگو را به سمتی ببرد که بتواند از حرفهای مادر اسنادی برای برگزاری یک دادگاه مجازی فراهم کند. پدربزرگ، سالها پیش به قتل رسیده و نوا اکنون میخواهد دادخواه او باشد. نوا مدعی است که به واسطهی چنین دستگاهی روح پدربزرگ با او ارتباط برقرار کرده و راز قتلاش را فاش کرده است. گویی او هملتِ مثالی عصر تکنولوژی است.
نمایش در پی ساختِ فضایی تخت و منجمد شده است. لحن خنثای بازیگر، لباس خاکستریرنگ و محدود بودن حرکتاش روی کاناپهی تکنفره، جهان میانهای/برزخیای میسازد که در آن بتوان گفتوگو با یک بیمارِ در اغما فرو رفته را باورپذیر کرد. پردهای که در انتهای صحنه قرار دارد میتواند تصویری از جوانی مادر را که با دخترش مکالمه میکند نشانمان دهد. استفادهی دیگری که از این پرده میشود برای پخش ویدئوهایی است که مادر از مظنونیناش ضبط کرده بوده و دختر آنها را بازیابی کرده است تا بتوانند معمای قتل را حل کنند. وجود پرده گویی تمهیدی است جهت دیداری کردنِ نمایشی که بر پایهی کلام است. چرا که ویدئوها نتوانستهاند ضرورت نمایشِ خود را توجیه کنند. هر آنچه بر صفحه دیده میشود، همان است که در دیالوگها صحبتاش میرود. دیدن و نادیدنِ آنها تاثیر چندانی بر دریافت مخاطب ندارد.
از میانهی اجرا به بعد، نوا، مکرراً تماشاگران را «قضات محترم» خطاب میکند. تماشاگرانی که تا پیش از این خود را نظارهگر میدیدند با این عنوان آمادهی نقشپذیری میشوند. اما نقش آنها تنها نشستنِ مقابل بازیگر است و با این عنوان خطاب شدن؛ بی آن که قضاوتشان چنان که «قضات» خوانده میشوند، در اجرا دخالتی پیدا کند. چنین مسئلهای بیانگر سردرگرمی «بیصدایی» برای یافتن فرم اجرایی است.
نمایش «بیصدایی» با پرسشی دربارهی ماهیت صدا آغاز میشود و پایان مییابد. «اگر صدایی که در کوه پخش میشود، میتواند تا پنج ثانیه بدون ما زنده بماند، چرا نتواند پنجاه سال بماند؟» مرگ پدربزرگ در کوه اتفاق افتاده است و این پرسش ارجاع به امکان و عدم امکان شنیدن صدای اوست. انتظار میرود اجرایی که چنین مسئلهای را مطرح میکند ظرف دراماتیک خود را بشناسد و از امکانات نمایشیِ صدا بهره بگیرد، در حالی که «بیصدایی» در حد یک پرسش شاعرانه میماند. شعری که ضرورت شنیدناش روی «صحنه» مجابمان نمیکند و به نظر میرسد شکسته شدنِ ناکارآمد دیوار چهارم، وجود پرده و... تنها تمهیداتی برای جلوهی اجرایی دادن به یک شعر است.
مرور نمایش «بیصدایی»؛ کارگردان: آزاده شاهمیری
شعرِ اخته نویسنده: زهره مولوی

رای منتقد: 2
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها