تاریخ افسانهای روم باستان در نمایشنامهی کوریولانوس، لابروتواری برای شکسپیر است تا پرسش از سرشت حکومت و ماهیت قدرت را نه در نظامی فئودالیستی بلکه در جمهوری روم پی بگیرد. علیرغم تغییر بسیار در زبان و دیالوگهای اجرای مصطفی کوشکی، طرح کلی داستان و ایدهی محوری مبتنی بر همین فلسفهی تاریخ بدبینانهی شکسپیر و استعداد آن برای معاصر شدن است. امری که در نام تابلوهای اجراها نیز نمود یافته است: اعتراض، جنگ، تبعید، محاصره و انتخابات.
کوریولانوس بر روی تردمیلی که در سکویی در وسط صحنه تعبیه شده مشغول دویدن است و قریب به بیست بازیگر دیگر در نقش مردم گاه نفله بر روی زمین پخش شدهاند و گاه تحتتأثیر او و یا نمایندهی بلندگو بهدست حکومت جابهجا میشوند. موقعیتی که نمادی از پویایی و کنشگری کوریولانوس و انفعال مردم است. برای امروزی شدن، اشراف و مشخصاً ایدئولوگشان (شخصیت آگریپا) با رسانه جایگزین شدهاند. امری که در بلندگو و آهنگ تیتراژ برنامهی خبری بیبیسی متجسم شده است. مصطفی کوشکی در لباس و گریم ترجیح داده کهن باقی بماند و در سطح زبان ارجاعاتی ضمنی به زمان معاصر [شعارهای انتخاباتی و اخبار] داشته باشد. ولی خوانش و تفسیر دمدستیاش چه در وجه تئاتری و چه فرامتنی موجب شده است هر دو را از دست بدهد. کوریولانوس او نه معاصر است و نه تاریخی و اتفاقاً پتانسیل متن در برقراری دیالوگ با دنیای امروز را لوس و مبتذل ساخته است.
شخصیتپردازی کوریولانوس بهشدّت سُست و سادهانگارانه است. او قرار است چکیدهی نمادین درافتادن با مرزهای خویشتن باشد. یک قهرمان/ضد قهرمان که در شبکهی پیچیدهی اشراف، مردم، مادر و همسرش وجوه درهمتنیدهای از امتناع و دلبستگی را کالبدی کرده است. از عشق گرفته تا قدرت سیاسی او یک خواهانِ نخواستن است. در نمایش ولی همچون یک قهرمان کلیشهایِ سریالهای تاریخی-مذهبی تلویزیونی صدا و سیما پرداخت شده است با همان صداسازیها و ژستهای اغراقشده. اجرا ابعاد مهمی از شخصیت او را نادیده گرفته [مسئله این نیست که کنار گذاشته، مسئله این است که جایگزینشان نکرده است] و این موجب شده شخصیت پیچیدهای که در دلبستگی ادیپال به مادرش و عشق به همسر، در تمایز و برتریجویی آریستوکراتمآبانه و امتناع از عرضهی بدن سکولارش به بازار سیاست (پرهیز از نمایش زخمهایش به مردم) دوشقه شده است به شخصیتی یکبُعدی بدل شود که مدام از کوره درمیرود و توجیه تغییر در تصمیماتش نیز صرفاً قرار است همین خشمش باشد.
این پرداخت سادهانگارانهی شخصیت اصلی تار و پود روابط بین شخصیتهای را از هم گسسته و فقدان کشمکشهای درونی او در روابطش با دیگران [محدود به رجزخوانی باقی میماند] نیز تسری یافته است. نمایندهی رسانهای حکومت به مدد شعر و حکایت و متلک انداختن به ۲۴ میلیون رأی فلان نامزد انتخابات صرفاً قرار است از تماشاگر خنده بگیرد. اجرا در نقد نسبت مردم و سیاست میکوشد نشان بدهد مشکل این است که نامیدن چیزی به عنوان بازنماینده بدبختی برایشان مهمتر است تا درک عامل اصلی [نظام اشرافی]. خود اجرا ولی نیز به همین دام میافتد و آلوده بهچیزی میشود که در پی نقدش است. بهجای اینکه نشان دهد که چقدر متحد شدن ستمددیگان سخت است [زیرا هر چند بدبختی آنها میتواند موجب اتحادشان بشود ولی از سوی دیگر همین بدبختی میتواند موجب جدایی آنها شود، چرا که مجبورند لقمه غذا را از دهان هم بربایند]؛ به بازتولید کلیشهی سرکوبگر تحلیلهای روزمره در باب مردم میافتد [همچون تحلیلهای داخل تاکسی: «بابا مردم خودشون ...»].
اجرا با جاهطلبی وجوه مختلفی از متن را نادیده میگیرد [میتوانست بدل به قوّت آن شود] ولی با بیمسئولیتی نیازی به آفرینش مازادی برای پر کردن این چالهها نمیبیند. در عوض برای جایگزنی زبانها، استعارات و اتمسفر کنارگذاشتهی متن رو به عناصری میآورد که نه از ایده و مواجهه (نه از زمان معاصر و تاریخ) بلکه صرفاً برای جمع کردن کار به آن بتونه شدهاند. اینگونه است که گاه سر و کلهی We Will Rock You کوئین پیدا میشود و گاه پنکه و باد و برف شادی و در نهایت نیز تصنیفی سنتی اجرا را پایان میدهد.
مرور اجرای «کوریولانوس»؛ کارگردان مصطفی کوشکی
مختار، کوئین، شجریان و برف شادی نویسنده: میثاق نعمت گرگانی

رای منتقد: 0.5
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها