آدمهایی در خانهای اجارهای مشغول ساخت یک فیلم هستند. یکی از بازیگران فیلم سگی درندهخو است که آسیبی جدی به روند فیلمسازی و روابط بین افراد وارد کرده. به واسطهی سگ، صاحبش هم وارد بازی فیلم میشود. املاکی و مالک جدید و بالقوهی خانه هم به این جمع میپیوندند. با پیشرفت فیلم، افراد آنقدر غرق موقعیتهای ساختگی میشوند که مرز زندگی واقعی و فیلمبازی را گم میکنند.
نمایش همینقدر ساده شروع میشود و ادامه پیدا میکند اما به همین سادگی پایان نمییابد. اجرا به کمک لتهای متحرکی که در صحنه چیده است، راهروها و اتاقهای خیالی که فقط اسمشان میآید ولی خودشان وجود ندارند، رنگهای تیرهی غالب بر صحنه که توسط نورها تشدید میشوند، ریتم بالا در آغاز نمایش، به سمتی پیش میرود که خود را در آستانهی فروپاشی یا رسیدن به یک تشخص زبانی از جنس فرمی منحصر بهفرد قرار میدهد. تکنیکی که در ساخت نمایشنامه بهکار رفته است به علت عدم پرداخت کامل به سادگی خود را نمایان میکند: نمایش در نمایش؛ که در این اجرا به فیلم در تئاتر تغییر صورت داده است. مورد دیگری که در عدم پرداخت با مورد پیشین رقابت میکند، پیشبرد نمایش به کمک غایب کردن یک عنصر و شکلدهی مابقی عناصر حول آن و معطوف به آن است. اجرا با غیب کردن سگ به راحتی نقطهای مشترک میان کاراکترهای حاضر ایجاد میکند و تمام کشمکش را روی دوش همین نقطه میگذارد. این تلاشها تماماً در راستای شکستن مرز بین خیال و واقعیت برای تماشاگر است. در واقع اجرا با اختلاط واقعیت و مجاز و رفت و آمد بین مردن و زنده شدن، ساختن و خراب کردن، من بودن و تو بودن دوایر متحدالمرکزی میسازد که چشم تماشاگر را خیره نگه دارد و هیپنوتیزماش کند. این فرآیند رفت و برگشت و رد کردن مرزها طوری سریع و بیحساب و کتاب انجام میگیرد که موجب گره خوردن اجرا در خودش میشود و آنقدر این مسئله ادامه پیدا میکند که گره، کور میشود. گرهای که تا آخر اجرا باز نمیشود و با همان شدت پایان مییابد.
اجرا با تکیه بر ساختار فوق، فضایی تهی ایجاد کرده است که میتواند مملو از کلمات مرتبط و بیربط باشد بیآنکه خللی در ساختار ایجاد کند. مجموع واژگان موجود در اجرا ملغمهای است از همهچیز و هیچچیز. در بدو کشف این ملغمه به ظاهر با زبانی جدید روبهروییم اما به علت نبود پشتوانهی محتوایی، این ظاهر بلافاصله فرو میریزد. تعداد کلماتی که در طول اجرا بهکار میرود بیشمار است (به دلیل همان فضای تهی لایتناهی که ساخته شده است می تواند بیشمار باشد) اما در پس هیچکدام اطلاعاتی نهفته نیست. کلمات به صرف نشانگانی بیمدلول در فضا رها میشوند و گهگاه تلاقی آنها در نقطهای واحد خندهای گس از تماشاگر طلب میکند. تصنع در بازی بازیگران که یحتمل یک سر آن به همان تکنیک نمایش در نمایش وصل است در سطح ماندگی کلمات را شدت میبخشد.
در نهایت، تمامی این تدابیر به سمتی میروند که تماشاگری شیزوفرنیک تولید کنند. تماشاگری معلق بین انگارههای مجاز و واقعیت. فارغ از اینکه این محصول چه بازدهی خواهد داشت، ساخت آن مستلزم این است که اجرا پیش از هر اقدامی تماشاگر را به بازی خود راه دهد ولی برخوردار از ساز و کاری نیست که به این مهم دست یابد.
مرور اجرای «کات داگ»؛ کارگردان: مصطفی فراهانی
سگ قاچ خورده! نویسنده: بهنام دارابی

رای منتقد: 1
ارسال دیدگاه
دیدگاهها
KennethHah 19 ماه پیش ( ساعت 3 : 6)
an amazingdonation http://groupconlijans.tk/9ugjz
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها