تماشاگران منتظرند. اجراگران هم.
بعد از استقرار تماشاگران روی صندلیهای پلاتو، در به آرامی بسته میشود. صحنه تاریک است و ما تنها با حجمی از وسایل و بدن (بدنهایی) مواجهیم. به تدریج کولر، پنکه و هواکش روشن میشوند. گهگاه نوری از لای در نیمهباز انتهای پلاتو یا پرّههای هواکش داخل میآیند. ترکیب صدا و نور در تاریکی حداکثری صحنه ترسی را که در مواجهه با ناشناختهها داریم، زنده میکند. تاریکی صحنه وضعیت شناخت مخاطب از محیط پیرامونش را به صفر میرساند. اجرا شناخت ما از اشیاء را زیر سؤال میبرد. به گونهای که انگار پیش از این هیچگاه با آنها مواجه نشدهایم. زیر سؤال رفتن شناخت، آگاهی را ساقط میکند و تمام اشیایِ پیش از این آشنا، برایمان غریب جلوه میکنند. مخاطب در تاریکی صحنه ترسی را تجربه میکند که یک نوع کشف حسی - ادراکی را در خود دارد. تاآنجا که ممکن است به درکی جدید و شخصی از اشیاء و محیط برسد. (یکی از تماشاگران محیط را شبیه به هواپیما تجربه کرده بود). هرچند غلبهی ترس و شیوهی اجرا اجازهی حرکت در صحنه را به مخاطب نمیدهد، امّا فلج شدن بینایی، شنوایی را حساستر میکند تا از طریق آن مسیر کشف طی شود. صدای به جوش آمدن آب، فندک و باز و بسته شدن در حضور اشیاء را رفته رفته برجسته میکنند و از طرفی دیگر دست به نفی حضور انسانی میزنند. با اینکه گاهی صدای قدمزدن کسی را میشنویم یا حجمی را مقابل خودمان حس میکنیم امّا جسم انسانی دست نیافتنی است. جسم انسان به واسطهی اشیاء معنی پیدا میکند. اگر صدای کولر به گوش نرسد یا آتش فندک به چشم نیاید، هرگز از حضور (وجود) یک انسان در تاریکی اطرافمان مطمئن نمیشویم.
تمام این ترس آمیخته با کشف محیط به نیمههای اجرا نرسیده دچار اختلال میشود. پخش موسیقی آن هم با صدای آشنای خوانندهاش فضا را برایمان آشنا میکند. انگار بعد از شنیدن آن خیالمان راحت میشود که در محیطی خودمانی نشستهایم. انتظار امّا همچنان ادامه دارد. در این اجرا از «در انتظار گودو» تماشاگران شاهد انتظار کشیدن نیستند، بلکه خودشان منتظرند دیالوگی، حادثهای، نوری یا ورود غیرمنتظرهای را مطابق تجربههای قبلی تئاتریشان بازتجربه کنند. بهنظر نفی عناصر تئاتری در خدمت شکلدهی مفهوم «انتظار» درآمده باشند. این نفی به معنای زدودن عناصر تئاتری یا تقلیل آنها نیست. برای رسیدن به یک فرم تئاتری در راستای بسط و گسترش مفهوم «انتظار» دست به انجام نفی آنها میزند.
اگر صحنه روشن نمیشد، نفر سومی داخل نمیآمد و تمام اجرا در همان صحنهی تاریک یا دستکم بعد از لحظاتی که یکی از اجراگران روی زمین لم داده بود و دیگری درون بالکن بیرون را تماشا میکرد، به پایان میرسید ترسی که مدام حجیمتر میشد از بین نمیرفت. بعد از اینها ترس تبدیل به کنجکاوی و در نهایت انتظار صرف برای پایان اجرا میشود. با تمام اینها «در/انتظار/گودو» در یک پلاتوی مهجور، آن چیز بخصوصی را ارائه میدهد که در سالنهای خصوصی، دولتی یا دانشگاهی کمتر یا شاید اصلا پیدا نمیشود.
به دلیل عدم وجود پوستر این نمایش، انتگره برای انتشار مرورهای این نمایش از این طرح استفاده کرده است.
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها