«در-انتظار-گودو» دست به قمار بزرگی زده است و خود را از یکی از محورهای کلیدی «در انتظار گودو»ی ساموئل بکت محروم ساخته است: زبان. هر از گاهی در محیط تاریک پلاتو، در سوسوی کمرمق سیگار یا نور گوشی موبایل، سایههایی از پیکر دو شخص را میبینیم. صداهایی از حضور آن دو و اشیاء را میشنویم، از جابهجا کردن اجسام گرفته تا صدای پنکه و تهویه، آنچه ولی خبری از آن نیست، دیالوگ است. با اجرایی مواجهیم که سلطهی تاریکی و سلسلهی صداها در آن جایگزین بدنها و زبانها شدهاند.
در مواجههی نخست، تاریکی مطلق پلاتو، گسترهی مکان را بسط داده است. از یک سو میدانیم در پلاتوی کوچکی هستیم و از سوی دیگر انتهای مکان قابل رؤیت نیست. این دوری و نزدیکی به واسطهی جستجوی منشاء صداها مدام دستکاری میشود. تنها دربِ انتهای صحنه که رو به بالکن کوچکی باز میشود، مرزی بر این تاریکی و حدی بر این مکان میگذارد و درون/بیرون را شکل میدهد. غیر از آن تنها صداها هستند و بازگشت مکرّرشان. در ابتدا گویا سرو صداهایی از کنشهای عادی و روزانه را شاهد هستیم. صدای باز کردن در، صدای درآوردن لباس، صدای روشن شدن سیگار و مجموعهای از این صداهای کلیشهای. شاید گمان بریم که اجرا میکوشد مفهوم زمان و انتظار را از ساحت وجودشناسانه و فلسفی متن اصلی، به مجموعهای از رفتارهای تکراری روزانه برگرداند. به مرور ولی در غیبت ماهیچهها و استخوانهای اجراگران از پهنای دید، صداها ماهیتی مضاعف مییابند. گویی شاهد اجرای توضیح صحنههای یک نمایش هستیم. کنشهایی که درون پرانتز رخ میدهند (شب، وارد میشود، خارج میشود) و تماشاگر میپذیرد در همین ترجمهی آوایی و تکثیر صوتی توضیح صحنهها به دنبال تئاتر بگردد. اینجا است که صداها نه دیگر آرایهای بر اجرا، که بدل به قلب اجرا میگردند.
در جهان تاریکی که کلمه مومیایی و گفتار محذوف شده است، صداها بیهیچ بزک و اسرافی، از نشانههایی صوتی بدل به مکانیسیمی جبرانی برای خسران ادراک بصری میشوند. صدا و تصویر که از همان آغاز به المانهای منفرد، متکثر و چندگانه شکسته شدهاند؛ از ما طلب میکنند که توان دیدن و شنیدن خود را سامانی تازه بدهیم، به هدف دنبالکردنِ تقریباً هر جزء و هر شیء و هر شخصیتی؛ و مهمتر تجربهی این اجزای منفرد به صورت یک کل یکپارچه؛ نه در پی تفسیر مجموعهای از رمزگان، بلکه رابطهی حسّی و تنّانه با سایهها و صداها را جستجو کنیم. بدین ترتیب صداهای رئالیسمهای روزانه به تدریج جای خود را به توضیحناپذیریهایی سورئال میدهد و ردّ خود را روی اندام حسّی مخاطب صداخوار باقی میگذارد، عنبیههایی منبسط و گوشهایی مشکوک. بنابراین اگرچه «در-انتظار-گودو» در قلمروی بدیهی و امن پلاتو اجرا میرود ولی ریسک تکیه بر وجه آزمایشگاهی پلاتو را به جان میخرد و با فضاسازی سنجیدهاش، مخاطب را به بازاندیشی در نسبت حواس و اندام خود با تئاتر وامیدارد.
به دلیل عدم وجود پوستر این نمایش، انتگره برای انتشار مرورهای این نمایش از این طرح استفاده کرده است.
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها