ژک و اودیل خوشبخت نیستند چون مدام حوصلهشان سر میرود.
پس دو دوست میخرند.
آن دو دیگر خوشبختاند، چون با این دوستها، دیگر حوصلهشان سر نمیرود.
نقطهنظری در خوانش سیاسی از آثار هنری وجود دارد که بر مبنای آن، این آثار تحت سیطرهی ایدئولوژی هستند. برای رسیدن به ورای بُعد ایدئولوژیک اثر، بهتر است از شکافهای موجود در اثر آغاز کنیم؛ از چیزهایی که متن نمیگوید و به جای بیان کردن، در خود نهان میکند. به شکلی وارونه، «دوستان کمُدی» روایت خود را بر روی همین شکافها قرار میدهد. ایدهی متن آشکار کردن و جابهجایی رابطهی میان ایدئولوژی و پیامدهای پنهانِ حاصل از آن است. ایدئولوژی در این نمایش، ایدئولوژیِ برآمده از سرمایه است که ایجاب میکند تمامی روابط و کالاها بر حسب منفعت و سود سنجیده شوند. در نمایش، دو طرف گزارهی قبلی به کاراکترهای نمایشی تبدیل شدهاند: ژک و اودیل/ آندره و ایزابل(گْی/ژولیت). ژک و اودیل دوست را «میخرند»؛ دوست کالایی فروشی است. بهتر یا بدتر بودن دوستها هم به گرانی و ارزانیشان ربط دارد. آندره و ایزابل خود را «میفروشند» چون پولی ندارند. هر که پولی نداشته باشد، بیارزش است. ژک و اودیل در خانهی خود به دوستانشان کمُدی برای زندگی میدهند و از پسماندههای غذای خود آنها را سیر میکنند. دو دوست به کمد راضیاند؛ «زندگی در کمد از زندگی در خیابان بهتر است». زمانی که آندره و ایزابل از انجام وظیفهی دوستی سرباز میزنند – یعنی زمانی که به اندازهی پولی که بابتشان داده شده است مفید نیستند- با بیست و چهار دیویدی عوض میشوند. عناصر بصری روایتِ این شکاف در صحنه، درون مرزی که نشانگر خانه است محصور شدهاند و بدنهای بازیگران در درون این مرزْ شکاف مورد تاکید در روایت را تقویت میکنند. بدنها با توجه به روایت یا مسلطاند و یا تحت سلطه. نقش بدنها به طور مداوم بر صحنه تعویض میشود، اما همیشه آنکه بر موقعیت سلطه دارد مشخص است. بهترین تصویر از بدنها را میتوان آنجایی یافت که ژک پیشنهاد تعویض جایگاه اودیل با ایزابل را میدهد. سپس با ایزابل میرقصد. ژک حرکات خود را سرعت میدهد و به ایزابل نزدیکتر میشود گویی در حال بلعیدن ایزابل باشد. ایزابل به مرز خانه نزدیک و نزدیکتر میشود. وقتی به آن میرسد از «تحتسلطهبودگی» خارج میشود و واکنش نشان میدهد. بدنها به حال عادی بازمیگردند، تعویض نقشها منتفی میشود و قدرت ژک دوباره ایزابل را به انفعال میکشاند. قدرت، سبب میشود که حتی زمان امری ثابت نباشد. دوستان موظفند تا ساعت بیستودو و سی دقیقه صاحبان خود را سرگرم کنند، اما اگر «صاحبان زمان» درست سرگرم نشده باشند، ساعت به عقب کشیده میشود و پروسه ادامه مییابد. هرموقع صاحبها بگویند دوستان حق دارند به کمد خود برگردند، و تازه آنجا هم شنود میشوند؛ مبادا دست از پا خطا کنند.
بنابراین، «دوستان کمُدی» عناصری را آشکار میکند که توسط ایدئولوژی سرکوب میشوند و تلنگری به مخاطب میزند تا مابهازای این عناصر را از پسِ سیطرهی ایدئولوژی در جهان عینی بیابد. اما مشکلی وجود دارد: اینکه همواره، به موازات ایدئولوژی سرمایه، مضمون توجه به عنصر پنهان شده در آن نیز تکرار شده است. پس این شیوهای تازه نیست. درنتیجه، ممکن است تاثیر نمایش تنها به طول مدت اجرا محدود شود. در این حالت شاید شرایطی برای تفکر بیشتر فراهم نشود؛ ایدهای مطرح میشود، رضایتی لحظهای به دلیل یافتن مابهازاءها در مخاطب ایجاد میشود و با به پایان رسیدن نمایش، پروسهی تفکر متوقف میشود.
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها