پسری بنا است تا برای آخر هفتهی خود سفری تفریحی تدارک ببیند. وسایل مورد نیازش اعم از پنبه، ماهیتابه، آب و از این دست را برمیدارد. بهعلاوهی مهمترین چیزهای زندگیش، خانواده و دوستان. در بین مسیر خبر مرگ پدر و همزمان خبر ازدواج مادر و عمویش را به او میدهند. حالا او درصدد است تا بهعنوان هدیه عروسی، تئاتری برای این جشن تدارک ببیند.
فضای نمایش در یک سمت تماشاگران قرار دارد و خلاصه شده در یک میز و صندلی و چمدانی است که خرده وسایل در آن جای میگیرند. بازیگر در تمام مدت اجرا به کمک وسایلی که به نوبت از چمدان خارج میکند و به تماشاگر معرفی میکند دست به ساخت فضاهای خیالی دور از دسترس مخاطبانش می زند؛ مانند: شب پر ستاره، ابرها، درختان کنار جاده که هرکدام بهترتیب آبکش، تودهای پنبه و گلدانی کوچک در واقعیت هستند. همچنین شخصیتهای تئاتر خود را به کمک حیوانات پلاستیکی پرورش میدهد. فیل مادر میشود، ببر پدر میشود و... . از اینرو میتوان کار را به چشم تئاتر اشیاء نگاه کرد که در آن هر شئیای جداگانه دارای شخصیت میشود و بخشی از کار را میگرداند. در واقع حضور اشیاء به اندازهی بازیگر و کنار او مهم هستند. از مهمترین نکاتی که تفاوت دو فضای موجود در اثر (فضای بازی با اشیاء و فضای بازی بازیگر) را ملموس میکند وجود ژستهای منجمد است. به این معنا که بازیگر در بین ژستهایی که برای اجرایش برگزیده است تعمداً مکث یا تغییر سرعتی ایجاد میکند که هم پاساژی برای ژست بعدی و هم فرصتی برای شکست فضا فراهم میآورد.
این شکست، اتمسفری را میسازد شبیه به آنچه در تئاتر برشت بدان فاصلهگذاری میگویند. فاصلهی ایجاد شده در پی هر ژست منجمد روایت جدیدی را از سمت تماشاگران آغاز میکند. در واقع مجالی میشود تا بخشی از خرده روایتهای ناگفته، در درون مخاطب شکل بگیرد. بهنظر این شیوهی مواجه با مخاطب بهخصوص در نمایشی تک پرسوناژ با مدت زمان محدود انتخاب معقولی است زیرا تماشاگر را –فارغ از همذات پنداری- به واسطهی بازیگر روبروی خویش قرار میدهد. این مهم نه تنها در تثبیت ژستها که در تمام خرق عادتهای اجرا که پیشتر ذکر آن رفت مشهود است. کار حساب شدهای که بازیگر از بدنش میکشد و درهم شکنیای که در زمان و مکان به کمک کلام انجام میدهد وجوه شخصیتری از نمایشنامهی تکراری هملت را نشانمان میدهد که برای تماشاگر نگرانکننده1 است. نگرانی و هراسی که نه فرصت بازگشت به آن و نه توان ماندن در آن هست. نگرانیای از جنس نمود گذشته (در اینجا هملت) در آینده (اگر این امر مخوف در مقابلم ظاهر شود چه کنم؟). بنابراین هر انجمادی که اتفاق میافتد درنگی کوتاه برای مواجه و توأمان بدرود گفتن آن است.
1- به عاریت گرفته شده از رولان بارت-نقدها و نوشتهها دربارهی تئاتر-مازیار مهیمنی-قطره-تهران-۱۳۹۴
ارسال دیدگاه
دیدگاهها
integre.reviews 20 ماه پیش ( ساعت 9 : 58)
integre.reviews Hy there, an fabulousoffer
To qualify click on the tie-in downstairs
https://telegra.ph/persalabso1974-05-31
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها