چهار مرد با پیراهن سفید و دامن مشکی محصور در تماشاگران حضور دارند. سه تایشان با زنجیر بسته شدهاند و به تماشاگران پارس میکنند. سرِ زنجیرها به دست نفر چهارم است که چیزهایی را زیرلب زمزمه میکند. با آمدن نور، سگها جسدی پارچهای را که از سقف به زمین میافتد، تکهتکه میکنند. در طول اجرا جای نقشها باهم عوض میشود. گاهی یکی هملت میشود بقیه سگ، گاهی یکی هملت دیگری افلیا، گاهی گرترود هم سروکلهاش پیدا میشود. اما در نهایت نمیتوان به یقین رسید که کدام بازیگر چه نقشی را بازی میکند. هرآنچه در اجرا وجود دارد پوستهای بیرونی است مربوط به شیوهی اجرا. اثر روایت منجسمی را دنبال نمیکند. صرفاً مجمعی از پاره روایتهاست که نمیخواهد به کلیتی واحد برسند. اما این پاره روایتها رها نشدهاند یا منفعل در اجرا چپانده نشدهاند. بناست تا هرکدامشان مدخلی برای ورود به بخشی از فرم اجرایی (همان پوستهی بیرونی که صحبتش رفت) باشند. به بهانهی هر پارهای که گاه روایتش در اجرا میرسد، بازیگران فرم خاصی به خود میگیرند. چه در نحوهی بازیشان چه در چیدمانشان در صحنه. کمتر پیش میآید که دیالوگی بین بازیگران برقرار شود. عمدهی کار به عهدهی مونولوگهایی است که از متن هملت- ماشین هاینر مولر انتخاب شدهاند. در پی هر مونولوگی که ادا میشود مابقی بازیگران یا سعی میکنند فضایی مرتبط با آن را بسازند یا در حالتی منفعل عقب مینشینند تا نوبت به صحنهی بعد و مونولوگ بعد برسد. اجرا به واسطه ریتم بالایی که دارد، اجرایی انرژیبر است . بدن بازیگران فعال است، صداهایشان فضا را پر میکند اما تلاش مضاعف برای انتقال احساساتی که وجود ندارد ارتباط مخاطب با اجرا را قطع میکند. شروع مسحورکننده اجرا طبق آنچه وصفش رفت و سخنرانی معروف چاپلین در فیلم دیکتاتور بزرگ در پسزمینه این صحنه، انتظار تماشاگر را بالا میبرد اما هرچه اجرا به جلو حرکت میکند این حس فروکش میکند. و این ماحصل سردرگمیای است که یکسر اجرا را در برگرفته. اجرا مقصد دقیقی را برای خود تعیین نکرده و صرفاً رونده است. هر تکه از اجرا شاید بتواند باری را در خود داشته باشد ولی آنها را به سرمنزل نمیرساند. با کمی احتیاط میتوان گفت اثر، برچسب قساوت را بر خود دارد. ولی در طول اجرا این قساوت را محدود به محوطهی خودِ اجرا میکند و اجازهی رسوخ به محدودهی تماشاگر که تنها چند سانتیمتر با آن فاصله دارد را نمیدهد. برای مثال عروسی مادر هملت که به سمت شکلگیری یک آیین میرود، در همان شروع شکست میخورد، چون نه میداند چطور باید اتفاق بیفتد و نه بستر مناسبی برایش تعبیه شده است. یا در صحنهی مونولوگ افلیا که بازیگران با خطاب قرار دادن تماشاگر بهطور مستقیم و ریختن گلبرگ و پاره عکس بر سرو رویش، با او وارد ارتباط میشوند اما به همان دلایلی که در مثال پیشین ذکر آن رفت، تأثیر ارتباط ادامهدار نیست و فضایی را که ساخته است نیمه کاره رها میکند. این حد نگهداری و نیمهرها کردن که حتی اگر سیاست اجرا باشد برای تماشاگرش مازادی ندارد. هملت- ماشین تجربهی گروهی جوان است. در قالب تجربهای کوتاه که ماحصل احتمالی آزمون و خطاهایی است قابل دیدن وشنیدن.
ارسال دیدگاه
دیدگاهها
jtttlzvdns 17 روز پیش ( ساعت 12 : 21)
Muchas gracias. ?Como puedo iniciar sesion?
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها