صحنهی «تماشاخانهی هامون» روی کمال کوچکی سیگارودی که دارد سیگار دود میکند روشن میشود. صدای راوی از بلندگو، تمام گذشتهی شخصیت اصلی را برای ما میگوید؛ از اینکه در دانشگاه تهران ادبیات درس میخوانده و زیر مجسمه فردوسی سیگار دود میکرده تا اینکه عاشق شده و بعد به استخدام ساواک درآمده. گزارش راوی که تمام میشود کمال تصمیم میگیرد برود کافه نادری، قهوهای بخورد و با سیانور به زندگیاش پایان دهد و تازه آنجا میفهمد که زندگیاش آن چیزی که خودش همیشه خیال میکرده نیست.
نیمهی اول «هر آنچه دوست داری» مجموعهای از نوستالژیهای ادبی-سیاسی دههی چهل و پنجاه است که با یک داستان عاشقانهی آبکی به هم وصل شدهاند؛ مجموعهای نشانه از کافه نادری و گارسونهای سیبیلو، دانشگاه تهران و عشقهای آتشین تا مجاهدین و سیانور، ادبیات دههی چهل و شلوارهای پاچه گشاد و... . این نشانههای کلیشهای مشخصاً مضحک شدهاند. اجرا بر این مضحکبودن آگاه است و سعی میکند این را به مخاطب هم یادآوری کند. به همین دلیل شوخیهای میکند که در نیمهی ابتدایی خندهای هم از مخاطب میگیرند. اما در انتهای اجرا که میفهمیم «هر آنچه دوست داری...» چیزی بیش از همان شوخیهای گذرایش نیست.
در بخش دوم اجرا، نوستالژیهای دستمالیشده در لایهی دیگری پیچیده میشوند که مبتنی است بر شکستن خط روایت. جایی که نویسنده(ها)یی وارد داستان میشوند و روایت را متوقف میکنند. این ایده البته از منبع اقتباس اصلی، یعنی رمان کوتاه استیون کینگ به همین نام گرفته شده با اینکه نامی از کینگ به میان نیامده است. با اینکه اجرا تکیهاش را بر همین ایده گذاشته اما در نیمهی دوم نمیتواند آن را بسط دهد. تمرکز اجرا میرود روی شگفتزده کردن مخاطب با رودستزدنهای تکراری که هیچ حاصلی هم ندارد. همینجاست که اجرا متوقف میشود. ایدهی شکستن روایت هیچ مازادی برای اجرا ندارد. نه میتواند به مسئلهی نوستالژی بپردازد، نه حرفی دربارهی زمانهای که قصه در آن میگذرد دارد و نه حتی آنقدر انرژی دارد که بتواند بخش ابتدایی و آن قصهی «عاشقانه» را به سخره بگیرد. «هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد» همهی آن چیزهایی که دوست داشته را کنار هم چیده و ترکیبی ناکارآمد ساخته که در آن تکههای بریدهشدهای از ادبیات، نویسندگی، تاریخ معاصر، سیاست، عشق و فلسفه و چیزهای دیگر است، اما هیچ موضوعی بسط پیدا نمیکند و دربارهی هیچکدام حرفی زده نمیشود.
مرور اجرای «هرآنچه دوست داری از دست خواهی داد» به کارگردانی «وحید منتظری»
چگونه از همه چیز بگوییم و هیچ چیز نگوییم؟ نویسنده: قاسم نجاری

رای منتقد: 1
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها