دیوارهای سفید که در حقیقت برگههایی از دستنوشتهی داستانهای فرانتس کافکا هستند، صحنه را احاطه کردهاند. پس از چندی نوید نوروزی در نقش فرانتس وارد میشود. نقشی که در طول نمایش، چهار زن سفیدپوش که همواره در صحنه حضور دارند نیز به نوبت ایفایش میکنند. در وسط صحنه تابوتی مشکی قرار دارد، تابوت پدر. فرانتس با بدنی که از ریخت افتاده است، با عضلاتی که از شدّت خشم مرتعشاند با خود سخن میگوید. اکنون پس از مرگ پدر بر بالین او حاضر شده تا نامهای که در زمان حیات او جرأت فرستادنش را نداشت برایش بخواند. «نامه به پدر»ِ فرانتس کافکا در اقتباس قطبالدین صادقی پهنهای شده جهت برپا کردن دادگاهی برای پدری که هیچگاه سایهی دهشتناکاش از سر کافکا کنار نرفته و حالا پس از مرگش، برای نخستینبار امکان بیان بیلکنت رنجنامه و دادخواهی مهیا شده است.
بر خلاف داستانهای کافکا که نهتنها تمام انگیزهها و عواطف، که حتی نامها نیز حذف شدهاند، سیاست اقتباس قطبالدین صادقی مبتنی بر توصیف روانشناختیِ پرجزئیات این انگیزهها و عواطف است. اگر در جهان کافکایی، با روزهی سخت در محتوا و غیاب مطلق حقیقت، از دل مکانیک کلمات است که امکان استخراج فضا و رؤیا میسر میشود، در اقتباس صادقی، زیرمتنها (خاطرات و امیال) نه تنها با ارجاع مستقیم خود کلمات فراخوانده میشوند، بل با لحن بیان، سعی بر فاشسازی زیرمتن روانشناختی واژگان نیز است: کلمه بهمثابهی بازنمایی عقده. بنابراین اگر در کافکا با روزه مواجهایم، در اجرای صادقی قرار است شاهد پُرخوری باشیم.
با ذکر تاریخچهای از خشونتها و بیاعتناییهای پدر، از رفتار دوران کودکی بر سر میز شام گرفته تا کنایههایش از رابطهی فرانتس با جنس مخالف، ضمن هیولاسازی از او، به تفصیل تشریح میشود که در ورای تمام داستانهای کافکا، حضور شیطانی پدر وجود داشته است. به نوعی بر خلاف نامهی کافکا که در هر واژه پدرش را از طریق تبرئهکردن، محکوم میکرد – اینکه در یک ساختار پدرسالار، پدری که هیچ نمیکند، متهمترین است زیرا تمام ساختارهای پدرسالار را از خود عبور داده و به فرزندش منتقل کرده است– در اجرای صادقی تقابل و تناظر «ساختارهای پدرسالار/پدر» به «پدر» خانواده، هیکل درشتترش و کمربند او تقلیل یافته است.
این ایده به دلیل نوع شخصیتپردازی و جنسِ بازی گرفتنِ سرشار از اغراق، علیه خود عمل میکند. لحن پادگانی و فریادهای مستدام، مشدّد و کشدار اداکردن تکتک واژگان، به خسخس انداختن حنجره که با همین مازادِ بیانگری در بدن همراه میشوند: گشاد کردن مدام چشم، لرزیدن و دِفرمه کردن انگشتان و مشت کردنشان؛ بهجای «خشونت» اجرا را درگیر «پرخاشی» میکند که بیش از اینکه گذر به این زیرمتن روانشناختی را ممکن کند، مانع آن میشود. خشونت نمایشی در حدی گریبان حواس تماشاگر را میگیرد که امکانی برای درنگ بر خشونت تاریخی و تجربهی بیوگرافیک فرانتس از پدرش باقی نمیگذارد.
مُرور اجرای «کافکا با من سخن بگو» کارگردان: قطبالدین صادقی
کافکا را فراموش کن نویسنده: میثاق نعمت گرگانی

رای منتقد: 0
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها