بانو آئوییِ بیمار بر تختی خفته است. زمانی که همسرش به ملاقات او میآید از زبان پرستار میشنود که هرشب زنی به بالین آئویی میآید. پس از مواجههی مرد با زن غریبه، متوجه میشود که معشوقهی سابق خودش است و اینجا آمده تا روح آئویی را برنجاند.
بیشتر حجم اثر در فضایی وهمگونه، چیزی شبیه به خواب و خیال میگذرد. شکستن فضا در پایان کار و تماس تلفنی مرد با معشوقهی سابقهاش و اینکه میفهمیم او تمام مدت در خانه بوده است بر این موضوع صحه میگذارد. اجرا خود را غوطهور در امر ناخودآگاهی نگه داشته است. تختی که در میانهی صحنه جای گرفته شبیه به آن یک- سوم کوه یخ معروفی است که در توصیف خودآگاه بهکار میبرند و در ادامه قائل به این هستند که دو- سومِ مربوط به ناخودآگاه در زیر آن نهفته است. هرکدام از دو زن نمایش که بر روی تخت قرار میگیرند و تبدیل به آئویی رنجور میشوند همواره مانع یا بهتر است بگوییم تنها مانع موجود در بروز امیال جنسی ناخودآگاه دو نفر دیگر (مرد و پرستار یا مرد و معشوقه) است. در هر لحظهای که مرد به هرکدام از زنها نزدیک میشود این عنصر خودآگاهی حال با صدا یا حرکت یا توجه مرد به او تحت عنوان اینکه «این همسرم است» فعال میشود. اجرا با حرکت به سمت زبان بدنی ژاپنی بزرگترین اشتباه را مرتکب شده است. درک و دریافت بدنهای برآمده از فرهنگ شرق دور کاری است صعب و در بهترین حالت در تقلیدی صرف باقی میماند؛ تقلیدی با شباهت ظاهری و مصنوعی. منتهی اتفاق جالب توجه در این اجرا کشف خواسته یا ناخواستهی زبانی منحصر بهفرد است که در خلال تقلید از بدنهای شرق دور پیش آمده است. بدن کج و معوج آئویی و هیولاوش بودنش که در عین سکوت به شباهتش به خودآگاهیِ تحت فشار دامن میزد یا بدنهای جنسی شده (دارای کاریزمای جنسی) که تحت تأثیر البسه، اطواری مانند باز کردن لباس و استفاده از بادبزن و تولید آواهایی با صدای زیر و همراه با نفس از جمله بارقههایی هستند که سیر خطی روایت را از کسالت خارج میکنند. در کنار این زبان نشانهها هم در ساخت سیاهچال ناخودآگاه و ارجاع مکانی به ژاپن کمک میکنند: شِبه زنگولهای که در دست پرستار بود از سویی شبیه به سازهایی است که گیشاهای ژاپنی در هنگام رقص از آن استفاده میکنند و از طرفی شبیه به دم مار زنگی است که در ادامهی موهای بلند پرستار قرار گرفته است. همچنین شمایل آن به قضیب زنگداری میمانست که از دست پرستار نمیافتاد و بیدار نگهش میداشت. با توجه به دیالوگهای پرستار حول مسائل جنسی و سرکوبهایی که در بیمارستان برای آنها اتفاق میافتد، آنچه بیشتر جلب توجه میکند همین مورد آخر است. بادبزن دست معشوقه هم حکم مشابهی دارد با این تفاوت که به کرّات با باز و بسته شدن به گسست میرسید (شاید نشانهای از سرخوردگی زن از مرد) و دوباره جمع میشد و همچون آلتی قرمز و برانگیخته در دستان زن قرار میگرفت.
اینکه هرکدام از این سنجهها با چه دقت و چه میزان از آگاهی در نمایش گنجانده شدهاند مسئلهای است که خود یک واکاوی جدا را میطلبد و وجود چنین تصاویری لزوماً به تقویت و بهبود اجرا کمک نمیکنند. چنانچه در این اجرا هم گذر سریع از نقاط یاد شده، در نهایت توجه مخاطب را به همان روایت خطی از طریق دیالوگهایی که بعضاً نافهمیده به زبان میآمدند معطوف میساخت.
مرور اجرای «بانو آئویی»؛ کارگردان: فاطمه بختیار
انزال خشک نویسنده: بهنام دارابی

رای منتقد: 2
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها