مکان اجرا یک تماشاخانه نیست. یک سالن مستطیل شکل شبیه به پلاتو است. از لحظه ورود تماشاگران، بازیگران بینظم در گوشه و کنار آن با چشمان بسته دراز کشیدهاند. با مستقر شدن تماشاگران روی یک ردیف نیمکت کنار یکی از ضلعهای طولی مستطیل، مسئول سالن شروع نمایش را اعلام میکند و بازیگران سالن را ترک میکنند تا دوباره به نوبت وارد شوند و نمایش را اجرا کنند. صحنه شامل چهار خط سفید ممتد کشیده شده با فواصل برابر در طول، در کف است. نمایش روایتگر تلاشهای چهار نویسندهی یک نمایشنامه برای بازنویسی آن است.
نمایشنامهشان هم درباره دختر مجنونیست که با مونولوگهایی از افراد نزدیک به خود با زندگی گذشتهاش مواجه میشود. افراد نمایشنامه و خود نویسندگان همگی روی صحنه حاضر هستند و با میزانسنهای نامتمرکز همزمان به اجرا میپردازند.
همانطور که اشاره شد، روایت اثر در چند سطح پیش میرود: در نخستین سطح (نمایش مرگ سایهها) تلاش نمایشنامهنویسان برای بازنویسی متنشان خودِ نمایش را میسازد، در سطح دوم (بازنویسی نمایشنامهشان) آنها برای تغییر نمایشنامهشان زندگی شخصیت نمایشنامه را به چند پاره تقسیم کردهاند تا هریک پارهای را از نو بنویسد، سطح سوم (شخصیت نمایشنامه) دختر مجنون بهواسطه افرادی که در گذشته او بودهاند با زندگیاش مواجه میشود و باید برای آن تصمیم بگیرد که برخی از شخصیتها هم پیشنهاداتی در این راستا برایش دارند و سطح چهارم (خرده روایات) خودِ هر مونولوگ به عنوان پارهای از زندگی شخصیت. همهی این اشخاصِ نمایش در هر سطحِ روایت همزمان و در موضع برابر با یکدیگر روی صحنه قرار دارند و روایت چند پاره اثر را با الگویی نامتمرکز پیش میبرند.
«مرگ سایهها» با میزانسن آتش زدن یک نسخه از نمایشنامهای به نام «مرگ سایهها» آغاز میشود. نویسندگان مشغول بازنویسی آن میشوند و این چنین خودِ اجرا درواقع به شکلگیری متن اجرا بدل میشود و در لحظه خلق متن همزمان شاهد اجرای آن هم هستیم. در سطحی دیگر زندگی شخصیت به خرده روایاتی تکه و پاره از گذشته او تجزیه شده است و از طریق این تکههای ازهمگسیخته زندگی او ترسیم میشود و... همانطور که در بالا پیداست در هر یک از سطوح روایت با گسست در بافت و شکست نظم ساختارها مواجهیم، از این رو به نظر میرسد در این اثر با خوانشی از ایده پساساختارگرایی واسازی روبهرو هستیم که الگوی رواییِ آن در نسبتی که با این ایده برقرار میکند، موفق عمل کرده است.
این موفقیت اثر را اما دو ویژگی دیگر تضعیف میکنند. نخست تمهید بسیار محافظهکارانه و تکراری شخصیت مجنون که نوعی فرار به جلو برای حفظ منطق روایی در این گونه آثار است و دیگری عدم بسط موقعیت اولیه نمایش در تمامی سطوح روایت. موقعیت اولیه نه از طریق کنش و رویداد پیشبرنده در پیرنگ و نه از طریق گسترش اطلاعات و ایجاد ابعاد تازه در آن، بسط نمییابد و عملا از نیمه به بعد در جا میزند که اضافه کردن مکرر شخصیت به نمایش هم کمکی به آن نمیکند. این چنین فقدان نگرشی که تکنیک استفاده شده در اثر را بسط دهد باعث شده تا این روایت چیزی فراتر از یک «تردستی بامزه» برای ارائه نداشته باشد.
مرور نمایش «مرگ سایهها»؛ کارگردان: پارسا محمدزاده
ترجمهای از ایده واسازی نویسنده: طهماسب مهدوی

رای منتقد: 2.5
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها