درسمت چپِ صحنهی یکسویهی نمایش میزی بزرگ قرار گرفته است و در سمت دیگر رشتههایی آویزان است که نگهدارندهی تعداد زیادی عکس هستند. در بخش تقریباً میانی صحنهْ انسانی با سرپوشِ زنانه دربرابر یک گویْ و دو چمدان نشسته است و گوی را نوازش میکند. «مُدِ شاه» روایتی تازه از داستان «لباس جدید پادشاه» است. در سرزمینی که حوادث نمایش در آن رخ میدهند، پس از چهل سال پادشاه جدیدی برتخت نشسته است. رسم است که هر پادشاه پیش از شروع سلطنت از فردی توصیههایی بگیرد. پادشاه جدید نزد پیشگو –که قرار است برای همیشه این سرزمین را ترک کند- میرود تا از آیندهی حکومتش بداند. همزمان، او نگران لباسی هم هست که قرار است در روز جشن بزرگ سلطنتش بپوشد.
گویِ پیرزن پیشگوْ راویِ نمایش است؛ گویای که قرار است سرانجامِ حکومتی را به تصویر بکشد. تصویرِ کهنِ «پیشگوی پیر و گوی بلورینش» در بستر این نمایشِ عروسکی درواقع قادر است تا مفهوم انتزاعی تاریخ را –هرچند بهصورت ابتدائی و سطحی- ملموس کند. شیوهی مقدمهچینی برای ورود به کنش اصلیِ دوختنِ لباسی که تنها «با-بصیرتها» میتوانند آن را ببینند و همچنین تمهیداتی که در جایجای داستانِ جایگزین شکل میگیرند جالبتوجه هستند. برای مثال در اجرا برخلاف داستان، کاراکترِ دلقکِ در شُرُفِ اعدام خیّاطهای قلّابی را به کاخ میآورد، یا در روز جشن که بچّهای فریاد میزند پادشاه لخت است، پادشاه برخلافِ آنچه در داستانِ اخلاقیِ اصلی میبینیم، تمام مردم را «میخورد». درواقع، جهانِ نمایش با بهکارگیریِ درست کاراکتر دلقک، عملِ خارقِعادتِ خوردنِ «ملّت» و شکم بزرگ و بدریختِ پادشاه، داستانِ تعلیمی مبداء را با مولّفههای زمانِ کنونی و فضایی دیکتاتوری منطبق میکند.
نمایش از همان ابتدا با استفاده از روایتگریِ گویِ بلورین برای داستان لباس پادشاه قابی تصویری/روایی میسازد اما اصرار برای پایبندی به این قاب سبب میشود تا اجرا دارای حشو بسیار شود. عناصر بسیاری که اتّفاقا بامزّه هستند وارد اجرا میشوند امّا درنهایت مورد استفادهی چندانی قرار نمیگیرند. میز بزرگی که از ابتدا در سمت چپ صحنه قرار دارد تا قطعهی گفتونوشِ عروسکهای دلقک و خیّاطان بیاستفاده است و حتّی در شکلِ ورود عروسکگردانانی که بهنوبت برای پادشاه لباس میآورند، اختلال ایجاد میکند. ریسهی عکسها نیز که اتّفاقا میتواند برای فضاسازی موثّر باشد چندان به کار نمیآید و مخاطب نیز درمیان بسیاری چیزهای دیگر توجّه به آنها را از قلم میاندازد. در بخشهای ابتدایی اجرا هم ارجاعِ عروسکها به عروسکگردانان را مشاهده میکنیم که در ادامه تاحدودی فراموش میشود. همچنین، با روشن شدن داستان لباسِ پادشاه، روایت بهشدت به این مسئله که مخاطب داستان را میداند وابسته میشود و درنتیجه، پرداخت متن به نفعِ توجّه به حرکات عروسکها و کمدیهای کلامی رها میشود و اینگونه، همین آگاهی نیز بهدرستی مورد توجّه قرار نمیگیرد.
«مُدِ شاه» تلاش میکند با استفاده از قابلیّتهای عروسک و هویّتبخشیدن به اشیاء داستانی آشنا را تصویری کند و درعینِحال با دستکاری در قسمتهایی از آن، مفاهیم معاصری را به آن بیفزاید. نامگذاریِ نمایش نیز برایناساس خلّاقانه است اما مشکل این است که اجرا بهتدریج به آگاهی همگانی از روایت اصلی متّکی میشود، از تمهیدات خود آنچنان که باید استفاده نمیکند و جایی میان خلاقیّت و وفاداری به اصل میایستد و سعی میکند هر دو را تا سرحدّ آن پیش ببرد. درنتیجه، از سویی نمایش برای مخاطب پیشبینیپذیر میشود، و از سوی دیگر دارای زوائد بسیاری –که شامل خلّاقیّتهای اجرایی است- میشود که آن را بسیار طولانی و –شاید- ملالانگیز میکند.
مرور نمایش «مُدِ شاه»؛ کارگردانان: ارمغان سلطانی، کیانا شهروزی؛ اجرا شده در بخش صحنهای بزرگسال چهاردهمین جشنوارهی بینالمللی تئاتر عروسکی دانشجویان
مراسم خیلی خیلی طولانیِ کَتواکِ سلطنتیِ خونین نویسنده: مهسا شیدانی

رای منتقد: 2
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها