خانوادهای شش نفره و حاشیهنشین تحت نظر یک قدرت بالادستی با مشکلاتشان دست و پنجه نرم میکنند.
در صحنه تنهی درخت و تبری فرو رفته در آن است که مرد پوتینپوش روی صندلی کنار آن مینشیند. قابهایی خالی در سه بخش دیوار تعبیه شدهاند که تماشاگران میتوانند از پشت آنها نظارهگر اتفاقات باشند. دیوارها ترک خورده و رنگ و رو رفتهاند. دو قاب با عکس یکسان ـ عکس کارگردان ـ به دیوار زده شده است.
«مقدّس» در سطح روایی خانوادهای را به تصویر میکشد که هر نوع تیپ تکرارشوندهای از طبقهای خاص در آن حضور دارد؛ مرد خشن، زن بدنام، پسر معتاد/دزد، فردی با مشکلی جسمی (دختر بیزبان) و پسری با انحراف جنسی. حضور این شخصیت آخر در نمایش بیشتر برای پر کردن مواد لازم جهت هرچه بدبختتر نشان دادن طبقهی فرودست است. این طبقهی فرودستِ پابرهنه با فقر، خشونت، تحقیر، دروغ، تجاوز، مرگ و اتفاقاتی از این دست کلنجار میرود و برای خلاصی از بحران هیچ راه خروجی مقابل خود نمیبیند. در ساختار هرمی قدرت، «مرد خشن» افسار مصائب خانواده را در دست دارد و تمام تنشهای موجود از او ناشی میشود؛ هرچند خودش پای قدرت بالادستی را میبوسد.
در سطح اجرایی امّا «مقدّس» میکوشد صرفاً دست به بازنمایی نزند. نحوهی ادای نامفهوم کلمات، تغییر سرعت حرکتشان روی صحنه، شیوهی ایستادن و تقسیم فضا و قابهای موجود در دیوارهای مکعب، به نوعی از آن کلیشههای مرسوم روایی آشناییزدایی میکند. امّا رئالیسم موجود توانایی تعیین مرز با جهان نمایش را ندارد. به عبارت دیگر، شیوهی اجرایی با روایت وارد تعامل معنایی نمیشود.
طبقهی فرودست بیاراده و منفعل است. آنها تمام بدبختیها را روی خودشان آوار کردهاند. اگرچه در انتها دست به شورش و طغیان میزنند، امّا عملشان کور و فاقد درک و منطق است. بسنده کردن به فریاد و آشوب آنها را با تصویر ارائهشدهی حاکمیت از مردم معترض انطباق میدهد. نمایش بیش از آنکه قدرت را مورد پرسش قرار دهد، طبقات پایین را تخطئه میکند. نمایش به ما میگوید معضلاتْ ریشه در مشکلات درون خانوادگی دارد نه ساختارهای کلان سیاسی ـ اجتماعی؛ پرجمعیت بودن خانواده و نبود پدر و مادر محتضر. در جایی مرد خشن پسر معتاد را متهم به دزدی میکند. به یکدیگر اتهام حرامزادگی میزنند و به یکی از زنهای خانه تجاوز/تعرض میشود. در تمام این مسائل و مشکلات، قدرت حاکم در قامت مردی با ریش و موهای بلند، آستین حلقهای به تن کرده و روی صندلی کنار تبر نشسته است. شبیه به تماشاگران منفعل است. هیچ نقشی در پیشبرد مصائب فرودستان ندارد. انگار خانواده جزئی از کلیت یک نهاد قدرت نیست. مستقل عمل میکند و با هیچ رابطی به بالادستی خونسرد و به ظاهر قدرتمند متصل نمیشود. «مقدّس» خواسته یا ناخواسته با سپری آهنین مدافع قدرت حاکم میشود. مردم چه درون مکعب باشند چه بیرون آن، مثل آدمهای پشت قابها، منفعل و بدون کنش تصویر شدهاند. تماشاگری که اجازهی انجام هیچگونه فعلی ندارد، چطور میتواند از حصار قابی که در آن قرار گرفته است دست به کنش بزند؟ این سرک کشیدن و انفعال، باز هم پیکان نقد نمایش را سمت مردم و طبقات پایینی جامعه میگیرد نه رأس قدرت.
کدام هالهی قدسی جلوی چشم مخاطب احضار میشود؟ تقدس حکام یا فرودستان؟ با کدام امر قدسی مواجهیم که بعد از دیدن نمایش در نظرمان شکسته یا ترکهایش ترمیم میشود؟ آیا «مقدّس» قابی خالی از آن چیزی نیست که ادعای تصویرش را دارد؛ خالی از مردم، قدرت حاکم، اجتماع سیاسی، خیابان و خانه؟
مرور اجرای «مقدّس»؛ کارگردان: سعدی محمدی عبد
آینه بدون تصویر نویسنده: حسین نیرومند

رای منتقد: 1.5
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها