«موی سیاه خرس زخمی» تلاشی بر ارائه دادن خوانشی معاصر و نه چندان وفادارانه، از نمایشنامهی هملت است. پدرِ «بود» کشته شده و تابوتاش در میانهی صحنه است. پس از مرگ او، در خانوادهی فروپاشیدهاش، بازی بر سر وزنهی قدرت است. آنچه این خوانش را اَکنونیّت میدهد، دگردیسیِ قهرمان عصر الیزابتین به یک خرس زخمی است. بود در میانهی صحنه، در کنار گورکنهایی که هنوز زمین را برای گور دیگری حفر میکنند، هروئین میکشد و در نشئگی، کلمات آن قدر یاریاش نمیکنند که بپرسد: «بودن یا نبودن؟» اسکلت پدر، شبح سرگردانِ گذشتهای است که رهایشان نمیکند. در این سرنوشتِ محتوم، هملتِ مفلوک همانند مسیحِ رنجور، جایی میانهی زمین و آسمان، به دستِ خویشان، در موقعیتی هجو شده، پوشک پوشیده و وارونه، دار زده میشود و نمیدانیم که فرود میآید یا عروج میکند.
صحنه متشکل از سه لایه است. پردهای که در میانهی صحنه کشیده شده و پلههایی که در انتها قرار دارند، فضاهای متفاوتی را ایجاد میکند. در لایهی اول، بر روی پرده، ما شاهد اوهام و چهرههای گاه هیولاوَش شخصیتها هستیم. در لایهی دوم، بازیگران در حرکتاند و در سومین لایه، روی پلهها ورود و خروج صورت میگیرد.
موی سیاه خرس زخمی، با تکیه بر زبان، بناست هجوی بر هملت شکسپیر باشد. نمودِ ابتداییِ این بازی زبانی در سانتیمانتالیسمِ آگاهانهی لحن بازیگران است. بازیگران مانند دوبلورها حرف میزنند و کلماتشان التقاطی از فارسی و انگلیسی است. سپس در فراموشی و از ریختافتادگیِ معنای کلمات، با وجه دیگری از بازی زبان روبرو میشویم. نمایشنامه با ایجاد صحنههای متقاطع، هم به دنبال یک روایت خطی هست و هم نیست. گاه درگیر اطناب میشود و گاه موجزانه میگذرد. در صحنهای تنها تصویر میسازد و در صحنهای پُرگویی میکند. این عدم یکدستی، ما را بر آن میدارد تا گمان کنیم نگارنده، هنگام خلق، به رضایتِ طیفهای متفاوتِ مخاطب اندیشیده است. از اینروست که اثر متعلق به جهان خود نیست و با بازی زبانی در تلاش پُرکردن حفرهی بین این طیفهاست.
جابر رمضانی با میزانسنهای پُرسروصدا دنبال ایجادِ «اتفاقی دیگر» بر صحنه است و مادامی که اجرا چنین رویکردی اتخاذ میکند، آنچه در غایت حاصل میشود، جهانی باسمه است که جز داعیهی «دیگر بودن» سخنی ندارد. این داعیه، گاه خود را در تکلفِ طراحیها نشان میدهد و گاه در جسارت خلقِ شقاوتِ اروتیکِ فونتریهگونه بر صحنهی مولوی. اجرا خود به تکلفاش واقف است. هملتِ متجسمِ رمضانی در هیبتِ یک خرس مست زخمی، روبروی مخاطب قرار میگیرد و به جای او نیز، این تکلف را ناسزا میگوید تا شاید بر ما بخشیده شود. اما اینکه مخاطب صدقِ گفتهاش را خواهد پذیرفت یا این خود تمهیدی دیگر جهت نزدیک شدن به مخاطبی است که اثر به خود راهش نداده است، سوالی است که میتواند تکلیف مخاطب را با اجرا روشن کند.
مرور اجرای «موی سیاه خرس زخمی» کارگردان: جابر رمضانی
تمهیداتِ خرسِ زخمی نویسنده: زهره مولوی

رای منتقد: 0
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها