اجرا با تصاویری که روی پردهی پروژکتور به نمایش درمیآید، شروع میشود. تصاویری که در حافظهی جمعیِ نسلی که جنگ را تجربه کردهاند، با کیفیت دیگری ظهور مییابند. تنها بازیگر نمایش، دختر کردی است متولد دههی شصت که به واسطهی چند قاب عکس، درگیر مفهومِ جنگ میشود. او بعضی از افراد خانواده را تنها به وسیلهی عکسهایی که بر رف و دیوار میبیند، میشناسد. بستگانی که عکس کودکیشان در دست است و او تصویر واضحی از بزرگسالیشان ندارد. روایت اینگونه آغاز میشود: آنها کیستاند؟ کجا رفتهاند؟ تا از این درگاه، تنشهای نسلی را که زودهنگام سوخته است، بازگو کند.
نمایش «نسل سوخته» شمایل یک گزارشِ مستند را دارد. روایت، به کمک عکسها شکل گزارشگرانهای به خود میگیرد که در آن از صناعت و قراردادهای تئاتری خبری نیست. این روایت فرض مستند بودنش را تا پایان در ذهن مخاطب زنده نگاه میدارد؛ نه در جهت ایجاد تاثیر حسی اصراری بدان میورزد و نه میتوان چهرههای مشابهی را که از یک خانواده نشانمان میدهد، نادیده گرفت. همین موقعیتِ میانه و جستوجوی نشانهها در راستای این فرض، تنها عامل نگاهدارندهی اجرای «نسل سوخته» است. بستر اجتماعی وقوع این نمایش، میتواند امکان همراهی مخاطب را پیشاپیش فراهم کند. مخاطبی که جدا از احساسات ملی میهنی، حتماً در پیرامون خود با اثرات جنگ روبرو بوده است. اما لحن بازیگر دچار سانتیمانتالیسمی است که ابعاد عظیم اجتماعی در آن گم میشود و عمق فاجعه به دلتنگی سادهای برای «خونهی مادربزرگه» تقلیل مییابد. هرچه متن به سمتِ فرضِ مستند بودن پیش میرود، بازی متصنع بازیگر ما را از این فرض دور میدارد. بازیگر در تمام مدت اجرا با لحنی یکنواخت از حوادثی صحبت میکند که باید، اگر نه قوهی آگاهی، که عاطفهي مخاطب را برانگیزد، اما اجرای او آنقدر ملالآور است که از میانه به بعد به سختی میتوان هشیار ماند.
نمایش «نسل سوخته» به دلیل کرد بودن راوی، به مبارزهی کردها میپردازد. راوی به در حاشیه رانده شدنشان اشارهای ضمنی دارد، اما خود نیز نمیتواند پردهای از این احوالات سیاسی بردارد. به بیانِ صریحتر، این اجرا نمیتواند سنگینیِ بارِ نامش را بر دوش بکشد. چرا که نمیتواند روزگار نسلی که در آتش جنگ سوخته است را روشنگری کند. تمرکز نمایش بیش از هر چیز بر آن دست از خاطرات خانوادگیای است که احتمالاً از نزدیکانِ هر رزمندهای میتوان شنید. تنها زمانی به سمت تشریح وضعیت کلی میرود که با نمایش چند عکس به دستگیری صدام اشاره میکند.
در نهایت، پس از گذشتِ سالهای شورمندِ پس از جنگ، با خیل آثاری که متاثر از التهابِ دوران، تنها سوگوارهای ضدجنگ بودند، اتخاذ چنین رویکردی در زمانهی حاضر واپسگرایانه مینماید. هرچند این واپسگرایی، پیشتر خود را در عنوان نمایش نمایان میکند: رجعت به همان تعاریف موجود و غافل ماندن از وضعیت کلانتری که در آن نسلها همواره میسوزند.
مرور اجرای «نسل سوخته»؛ کارگردان: سندس یگانه
آن روزها رفتند نویسنده: زهره مولوی

رای منتقد: 0.5
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها