داستان حول غیاب زنی به نام «سهیلا» میگذرد. اشخاص نمایش که چهار زن از بستگانِ او هستند، هر کدام در پی پاسخ به این سوالاند که سهیلا گم شده یا فرار کرده است. در قالب مونولوگ، زنها از لحظهی شنیدن خبر مفقود تا پیدا شدنش را برای مخاطب تعریف میکنند. این روایت محکمهای برای قضاوت کردن ِشخص سهیلا در غیاب اوست.
پلاتوی مجموعهی تئاتر شهر به شکل دوسویه چیدمان شده است. در چپ و راست صحنه دو پردهی پروژکتور قرار دارد که تصاویر ضبط شدهی دوربین مداربسته را، در واپسین لحظه از سهیلا نشانمان میدهد. بازیگران در میان مخاطبان نشسته و یا در رفتوآمدند. حضور آنها بین مخاطبان و گهگاه اشارهها و پچپچههای درگوشی با بغلدستیها اجرا را به یک دورهمی بدل میکند. مجلسی بسیار آشنا و ملالآور. شخصیتهای نمایش که همگی زن هستند، نمایندگانی از جامعهی جنسیتزدهاند که با خود و میان خود، همان رفتاری را دارند که جامعه با آنان. اما کدام جامعه و در چه زمانی؟ نمایش «نیست» عقبگردی به ایرانِ دهههای شصت و هفتاد خورشیدی کرده است و نسبت خود را با اکنون آشکار نمیکند. این عقبگرد تنها به دلیل پرداختن به سوژهی «دختر فراری» نیست، بلکه مواجههی زنانِ روی صحنه با مفقود شدن او مواجههای یکصدا و سنتی است. تمرکز روایت بر لحظهی رفتن/ مفقود شدن سهیلاست. اما پیرنگ در این نقطه بسط پیدا نمیکند و بحرانی نمیشود. چرا که اشخاص نمایش به غیر از یکیشان (آن هم برای لحظاتی) کنش مشترکی دارند. واگویههای آنان بیش از آن که در خدمت بسط دادن پیرنگ باشد به «غیبت کردن» از سهیلا میماند. با این وجود، باید پرسید چهار نفری که در چهار نسبت از سهیلا قرار دارند، التزام تعددشان چیست هنگامی که هر کدام یک نگاه تابنده بر شخصیتِ غایبِ در تاریکی مانده نیستند؟ سهیلا مفقود شده/رفته است و دیگر زنان او را «نیست»تر میکنند.
نمایش «نیست» روایت و اجرای سادهای دارد که گاه از نشانههای تئاتر مستند نظیر صدای ضبط شده، استفاده از هدفون مشترک با تماشاگر، پروژکتور و... بهره میجوید. این سادگی و اجتناب از تئاتریکالیته در خدمت پرسشی است که «نیست» عریان طرح میکند: اگر فرد مفقود شده یک مرد بود، محیط باز هم چنین واکنشی داشت؟ نمایش در ذم جامعهی جنسیتزده است اما برخوردِ خود با این مسئله به همان میزان شعارزده است. زنان این نمایش همان خالهخانباجیهایی هستند که در تعریف عرف از زن وجود دارد و مردی که برای لحظاتی صدایش را میشنویم، با تهلهجهی ترکی، شوخیشوخی خشونتش را اعمال میکند تا نمایندهای از تمام مردان باشد: نه خب! اگر مرد بود که اشکالی نداشت (نقل به مضمون)! و تماشاگران میخندند. تماشاگران میخندند زیرا در دههی نود خورشیدی زیست میکنند، دههای که شاید در آن جنسیت در لفافِ گذر از آن پنهان شده است اما به نحو دیگری بقا مییابد.
مرور نمایش «نیست»؛ کارگردان: حسنیه زاهدی
واپسگرایی نویسنده: زهره مولوی

رای منتقد: 0.5
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها