دکتری در مطباش مشغول آزمایش روی مادهای است که از طریق آن آدمها هیپنوتیزم میشوند و دکتر آنها را در اختیار خود درمیآورد.
دومین نمایش روز سوم فستیوال صداهای نو، «پروژهی B» بود که در سالن «پلتفرم داربست» روی صحنه رفت. اجزای صحنه دو میز و چند صندلی، روزنامه، تلفن و چند ظرف آزمایشگاهی اند، که به نظر ترکیبات مهمی در آنها نگهداری میشود. منشی که خوانندهی اُپراست غر میزند که چرا حقوقش مدام عقب میافتد. دکتر او را امیدوار میکند که به زودی اتفاقات خوبی رخ میدهد.
آن چیزی که نمایش را پیش میبرد دیالوگهای طولانی و روایت سادهای است که هرازگاهی قصد دارد با تلنگری مسیر جدیدی را شکل دهد. ورود زنی اغواگر و مردی قاتل که قصد کشتن دکتر را دارد، چرخشهایی هستند که در مسیر روایی در نقاط خوبی کاشته شدهاند. ورود هرکدام از آنها جنبههایی از شخصیت دکتر را برای مخاطب روشن میکند و در عینحال دکتر در ذهن مخاطب تاریکتر و خبیثتر میشود. در عین مهربانی چربزبان و دغلباز است و با اینکه یک پایش میلنگد اما با هیپنوتیزم توانایی مقابله با هرکسی را دارد. نمایش قصد دارد با بروز ویژگیهایی از این دست در شخصیت اصلی، فضا را به ژانر و زیرژانرهای «وحشت» نزدیک کند. کاری که با توجه به پتانسیل و ابزارهای اجراییاش دور از دسترس جلوه میکند.
اغراق در شیوهی بازی بازیگران، چه در حرکات بدن چه در بیان دیالوگها، عدم استفاده از موسیقی و نور برای تشدید اعمال و رفتارهای خشن دکتر و نپرداختن به شخصیتهای فرعی نمایش و عدم تناسب با شخصیت اصلی، عوامل مهمیاند که مانع از پیشروی روایت در طول و عرض میشوند. به عبارت دیگر، از نیمههای نمایش با حذف دکتر، عامل محرک روایت در طول از بین میرود. نمایش فیلمی از شروع رابطهی عاطفی منشی و قاتل هم موقعیتی برای عریض کردن روایت ایجاد نمیکند. در این وضعیت، بازگشت دکتر و کشتهشدناش توسط آن سه نفر ـ منشی، قاتل و زن اغواگرـ نه شوکی عاطفی ایجاد میکند، نه حامل معنایی فراروایی است. مکانیسم اخذ این سیاست اجرایی با دور شدن از فضای تجربی و تنهزدن به نوعی از تئاتر که شاید بتوان آن را تئاتر رواییِ غالب در فضای تئاتر امروز نامید، شبیه به پیچ هرزی است که در مهرهاش هر چهقدر هم بهاندازه، اما در آن جانمیافتد. دلیل این میل را یا باید در قدرت استیلاگر آن شیوهی تئاتر غالب دانست که ذهن گروه کمتجربهی به سمت آن سوق یافته و یا نحوهی هدایت از سوی سرپرست گروه. در هر صورت این میل، شکافی است که صدای «نو بودن» را مخدوش میکند.
«پروژهی B» تا میانههای اجرا با روایتی ساده و درعینحال نقطهگذاری شده برای اتفاقات جدید، سعی میکند فاصلهی عاطفیاش را با مخاطب حفظ کند. اما بهمرور این نخ نازک قلابِ روایت پاره میشود و بهدلیل تسلط ناکافی تیم اجرایی، گسستی پُرناشدنی بین مخاطب و اجرا شکل میگیرد.
مُرور اجرای «پروژهی B»؛ گروه گاف؛ سرپرست گروه: سارا گودرزی همدانی در نخستین فستیوال تئاتر صداهای نو
قلابی که گیر نمیکند نویسنده: حسین نیرومند


رای منتقد: 1
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها