انگار همهچیز بعد از انفجار اتفاق افتاده. بعد از پیچوتابهای راه وقتی به سالنِ نمایشگاه کانون پرورشی و فکری میرسیم، در محیطِ بزرگ سالن، هر کس گوشهای مشغول به کار است. بیرمق و شلختهوار. چند نفر سرِ میزی نشستهاند و تخمه میخورند. یکی پای لپتاپی موزیک میگذارد و قطع میکند. روی دیوارهای انتهایی تصاویری افتاده است. یکی از صفحهی کامپیوتر. یکی دیگر تصاویر آدمهایی که فاصلهی چهارراه تا میدانِ ولیعصر را پیاده میروند. نوارهای قرمز حائل هم دورتادور آنها را گرفته تا تماشاگران را از اجراگران جدا کند. منتظرید که اجرا آغاز شود اما... اجرا هیچوقت آغاز نمیشود.
وضعیتی در اجرای «سعید...» حاکم است که این آغازنشدن و پایاننیافتناش را قاببندی میکند. وضعیتی که «انگار» همهی اتفاقهای مهم از پیش افتادهاند؛ «انگار» انفجاری صورت گرفته و حالا ترکشهایش آدمهای (آدمها؟) غریبیاند که ما در حصارِ نوارهای قرمز میبینیم. اما پراکندگی و لَختی اجراگران و نشانههای تقریباً نامحسوس، به مخاطب اجازه نمیدهد که به راحتی، راهِ آمده را برگردد و قیدِ اجرایی که آغاز نمیشود را بزند. در حرکاتِ ناهماهنگ آدمها، در جدیتِ مردی با چفیهی فلسطینی، در صمیمیتِ تخمهخوردنِ چند نفر آدم دور یک میز و در بیانیهخواندنهای مرد قرمزپوش که از «پاکسازی» میگوید و نصف حرفهایش قطع میشوند، کیفیتی وجود دارد که بدون پرتکردنِ مفاهیم به سمت مخاطب، او را درگیر سیاهچالهای از اتفاقاتی میکند که فقط «ایده»ای از آن در ذهن بهوجود میآید. اجرا در همهی تلاشهایش برای ایجاد چنین وضعیتی موفق نیست؛ وقتی این کار را خوب انجام میدهد، تمام نیروهایش را متوجه یک نقطهی مبهم میکند و وقتی تلاشش کارگر نمیافتد، ابهاماش پسزننده میشود. در تصویری کلی که اجرا به دست میدهد همین ناهمخوانی، ناهماهنگی و تکهپارگی، هم نقطهی قوّتش است و هم نقطهی ضعفش.
فضای بزرگ سولهی نمایشگاه –که انگار با آن نوارهای قرمز مخاطب را به یک موزه/نمایشگاه دعوت میکند- به مخاطب امکانِ دیدنِ از چندین زاویه در فضایی بزرگ را میدهد. حرکتکردنِ مخاطب، که اجرا هیچ دستورالعملی هم برای آن به مخاطبش پرت نمیکند، هر بار زوایهی تازهای از روابط اجرا را پیش چشم میگذارد. یکبار مردِ پشتمیکروفون بر همهچیز سیطره پیدا میکند و با حرکتی دیگر، همهی آدمهای اجرا پشت به نور قرار میگیرند و سایه میشوند.
اجرای «سعید...»، در طول یک ساعت و چند دقیقهاش روی لبهی ابهام حرکت میکند، اما آنجایی خود را از اجراهای مشابهاش متمایز میکند که از ترسِ ابهام، به قصهگویی رو نمیآورد. اجرا تا انتها روی پراکندگیِ خودش متمرکز است. اینکه مخاطب تا کجا میتواند این آزمون و خطا در سرزمینِ ازهمپاشیدهها را دوام بیاورد، بحث دیگری است.
مرور اجرای «سعید...» به کارگردانی: گلاره ریحانی
همهچیز از هم پاشیده است نویسنده: قاسم نجاری

رای منتقد: 3
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها