همواره شنیدهایم که فرامتن نمایش، آشکارتر از هر فرامتن دیگری، پهنهی خیال و خاطره است. شنیدهایم که اجرا با حالتی خشونتبار ناپدید گشته و بازیگر، کارگردان و تماشاگر را در حرمانی مادی و ملموس رها کرده و تن به بازنگری مستقیم نمیدهد. موضوع نمایش «سالگشتگی» احضار همین ناممکن است. «سالگشتگی» با ارجاع و احضار اجرای دیگری از امیررضا کوهستانی آغاز میشود: به دلیل کیفیت صدای نامناسبِ نسخهی ویدئویی اجرای «رقص روی لیوانها»، اینک پس از هفت سال، دو بازیگر نقشهای فرود و شیوا برای صداگذاری روی ویدئو در استودیویی کنار هم قرار گرفتهاند، و البته کنار فرود و شیوا. بنابراین فرامتن «رقص روی لیوانها»، متن «سالگشتگی» است.
دو بازیگر پشت میزهایی مجزا نشستهاند و از روی برگههای متن نمایشنامهی «رقص روی لیوانها» مشغول دوبلهاند. همچنین دو صفحه نمایش (تلویزیون) در انتهای صحنه و پشت میزها قرار گرفتهاند که گاهی ویدئوهایی از بازاجرای «رقص روی لیوانها» در آنها به نمایش در میآید. به عبارتی متن مکتوب (برگههای روی میز)، صدا (فایل صوتی اجرای که بازیگران اصرار دارند برای دوبله بهتر در گوششان پخش شود) و تصاویر (فیلم اجرا) ابزارهایی هستند که «رقص روی لیوانها» به میانجیشان فراخوانده میشود. به مرور ولی گویا حافظه بازیگران افسار متن را به دست میگیرد و نه با احضار آن اجرا بلکه با نشت آن در دنیای اکنون مواجهیم. اجرای پیشین نه در آن واژهها و تصاویر ثبتشده بلکه جایی در کالبد و ذهن بازیگران جای گرفته است و اینکه به یاری [و دستکاری] حافظه زنده شده میشود. آری اینک حافظه است که قدرتمندانه وجه اجرا را تعیین میکند و فرامتن را فرا میخواند.
در این راستا «سالگشتگی» اجراییست که در موردش ناگزیریم نه از ساختار، نه از فرم، نه از مضمون که از شخصیتهایش شروع کنیم. بازیگر اینجا راه درست دیدن اجرا را نشان میدهد: ساختار را پیرامون خود شکل میدهد، فرم را توجیه میکند و مضمون را جسمیت میبخشد و همین اوج تبحر کوهستانی هم در قامت نویسنده و هم کارگردان است که چنان دقیق و سنجیده جهان اجرا را میآفریند – از کارکرد نور گرفته تا کاربست ویدئو- که پرداخت فروتن و ظریف آنها زمینهی حضور پررنگ بازیگران را فراهم آورده است. زنجیرهای از رابطهها، عواطف، امیال و نگفتهها که در تابانده شدن دو اجرا به هم شکل میگیرند و بسط مییابند، در بدن و وجود شخصیتها است که تعین مییابد. کالبد دو بازیگر است که موضوع و ابزار رابطهی درونمتنی و فرامتنیها دو اجرا است. همانقدر گذر زمان در ظاهر و پستوی وجودشان لانه کرده کرده که تئاتر [دو نمایش]، همانقدر درگیر چنگ زدن به تودهی هجومآورندهی خاطرات اجرای «رقص روی لیوانها»یند که به هوسبازیهای حافظهشان از عواطف زواردرفتهشان نسبت به هم گردن مینهند و مهمتر درآمیختن این هوسبازیها و آن تودهی خاطرات بنا برقاعدهای است که نه به لحظهی حاضر گردن مینهد و نه به خود گذشته؛ گاه با طغیان علیه گذشته [اجرای رقص روی لیوانها] در پی تغییر اکنوناند و گاه با ناتمام گذشتن اکنون [دوبله رقص روی لیوانها] گویی در پی به تعویق انداختن گذشتهاند.
* مرثیه برای یک راهبه (۱۹۵۱)؛ ویلیام فاکنر
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها