خانوادهای چهار نفره در کلبهای کوهستانی زیر برف سنگینی گرفتار شدهاند. کوچکترین صدایی باعث ریزش بهمن میشود.
کلبه شیبدار است و انگار در سراشیبی یک کوهپایه قرار دارد. دوش حمام، میز غذاخوری و چهارپایه به تعداد اعضای خانه و لاشهی حیوانی آویزان که تکههایی از آن را برای وعدههای غذایی میبُرند و خام میخورند. نور زرد و رنگ قهوهایِ چوبها، فضای گرمی را روی صحنه شکل داده است که در تضاد با سردی روابط و هوای بیرون از خانه قرار دارد. «سایراش» باردار است و «تالاز» دوتار مینوازد. ولی باید در سکوت کامل باشند تا بهمن روی سرشان خراب نشود. «یاشار» و «ایلآرخا» مادر و پدر تالاز در کمال خونسردی منتظر آمدن بهارند تا خطر بهمن رد شود.
به نظر میرسد نکتهی مرکزی، مصیبت و قدرتی است که طبیعت بر انسان وارد و اعمال میکند. انسان امّا در جبری جغرافیایی گرفتار شده که به نظر میرسد راه نجاتی جز انتظار برایش باقی نمانده است. جبر و تقدیرگرایی و انتظار در محوریت نمایش قرار دارند و قدرت حاکم نه یک نهاد یا فرد، که طبیعت و جغرافیایی در نظر گرفته شده است که نوع رفتار را به آنها دیکته میکند؛ آرام حرف زدن و حرکت کردن. قدرتی ناپیدا که با برف سنگین و احتمال بهمن حضورش را آشکار و ثابت میکند. این اعمال قدرت در نوع حرکات و نجوا کردن آدمها نیز خودش را نشان میدهد. در دو سطح روایت و اجرا، خطر و تعلیق توأمان، تمام لحظات نمایش را در بر گرفتهاند. جبر و تقدیر توان هیچگونه فعلی را به آدمهای نمایش نمیدهد. سؤالی که بتوان مطرح کرد میتواند این باشد که آیا در این نوع نگاه ردپای نوعی پوچگرایی غیرمسئولانه و غیرانتقادی وجود ندارد؟ نوعی پوچگرایی که همه چیز را آنطور که هست میپذیرد و حتا سعی نمیکند قهرمان داستان زندگی خودش باشد. نکتهی قابل بحث در این تلاقی پوچگرایی و تقدیرگراییِ دینی است که انسان را پذیرا و منفعل تربیت میکند.
«صدای آهستهی برف» اجرای دقیقی است؛ چه از نظر شیوهی اجرایی، چه نوع روایتی که ارائه میدهد. بازی بازیگران و صحنه به خوبی در راستای هدف اجرا طراحی شدهاند و ریتم کند حرکات و نحوهی ادای جملات به درستی درون نمایش جا گرفتهاند. امّا میکروفونهایی با کیفیت پخش پایین و بازنمایی موجود گرگنمایی که آمده تا بچهی «سایراش» را همچون آل با خودش ببرد به اندازهی قابلتوجهی مانع ورود مخاطب به دنیای «صدای آهستهی برف» میشود. حضور گرگنما/ آل با پالتو، شلوار و کفش امروزی تصویر غریب و آنجهانیاش را سلب کرده، بیشتر وجه کُمیکی به او میدهد. با این حال، شاید اگر تماشاگران در نزدیکترین فاصلهی ممکن به صحنه قرار داشتند، حتا در میان برفهایی که فضای بیرون خانه را ساختهاند و میکروفونی برای رساندن صدا استفاده نمیشد، آن تعلیق و خطر، آن جبر و تقدیر، بیشازپیش مو به تن مخاطب راست میکرد.
مرور اجرای «صدای آهستهی برف»؛ کارگردان: جابر رمضانی
برش مورّب نویسنده: حسین نیرومند

رای منتقد: 3
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها