برای شاه عباس صفوی خبر آوردهاند که صفی میرزا پسر بزرگ شاه، میخواهد او را بکشد. صفی این خبر را تکذیب میکند اما شاه عباس از ترسِ کشتهشدن مدام جای خوابش را عوض میکند. او بیخواب است و امور مملکت از کنترل خارج میشوند. تنها کَل عنایت، دلقک شاه از جای خواب او با خبر است. شاه عباس باید تصمیم بگیرد: از فکرِ کشتهشدن به دست پسر دیوانه شود یا پسر را بکشد. «شاه آباس» با این خط داستانی، یکی از دراماتیکترین بخشهای زندگیِ شاه عباس صفوی را روی صحنهی تماشاخانهی سنگلج میبرد.
فرشهای ایرانی کفِ صحنه و سه پردهای که پسزمینه، مرکز و پیشزمینهی صحنه را از هم جدا میکنند، تداعیکنندهی نگارگری ایرانیاند. بازیگران نیز به محض وارد شدن به یکی از این سه لایه، فیگوری تخت، همانند نقاشی به خود میگیرند. این تمهیدِ کارگردانی، مهمترین عنصر اجرای «شاه آباس» است. عنصری که از طرفی توانسته فرمِ اجرایی خلاقانهای را پیشنهاد کند و از طرفی آنقدر اجرا را ذوقزده کرده که عملاً راه فکر به دیگر عناصر مهم را بسته است.
اجرا آنقدر ذوقزدهی فرمِ نگارگرانهاش است که نتوانسته لزوم بیرون کشیدن یک فیگور مهم از دل تاریخ را درک کند. چرا روایتِ شاه عباس باید در زمانهی حاضر بازگفته شود؟ برای درکِ زمان حال؟ اجرا به همهی مسائل مهم پیرامونِ شاه عباس اشاره میکند اما هیچ کدام را به موقعیتی بحرانی و مهم تبدیل نمیکند و به همین دلیل نسبتاش با زمانهی ما و ضرورت اجرایش گُنگ میماند. در عوض، تصویری که از شاه عباس و اطرافیانش ارائه میشود بیشتر یک جور کاریکاتورِ کسلکننده در صحنههای طولانی و از ریتم افتاده است که پس از مدتی مجبورند برای سرگرمکردنِ مخاطبشان به شوخیهای دمدستی و سطح پایین متوسل شوند.
در نهایت «شاه آباس» با آن بدنهای یادآورِ نگارگریِ ایرانی که نویدِ نقب زدن به تاریخ ایران را دادهاند، از سطح ایدهی بهرهگیری از هنر نگارگری در تئاتر و آرایش صحنه به مثابهی یک تابلوی نقاشی فراتر نمیرود. شاه عباسِ صفوی لابهلای فیگورهای نگارگرانهی اجرا گمشده و آبّاسِ اجرا با آن لهجهی غلیظ ترکیاش بیش از هر چیز، به موجوداتِ تئاترِ آزاد شبیه شده است. «شاه آباس» میتوانست با پرداخت دقیق به یکی از همهی موضوعاتی که فقط اشارهای به آنها کرده است، به اثری معاصر تبدیل شود. شاید نمایشی دربارهی شاهِ مستأصل و دیوانه، شاید نمایشی دربارهی سلطهی خرافه و پوچیِ فکر حاکمان، شاید نمایشی دربارهی پسرکُشیِ یک شاه و شایدهای دیگر. اما حالا فقط یک اجرای دیگر در سنگلج است، سالنی که زمانی یکی از نقاط عطف تاریخ تئاتر ایران بوده و حالا فقط موزهای است برای اجراهایی با سروشکل ایرانی، دورافتاده از تاریخ و خنثیشده در برابر هر نگاه انتقادی.
مرُور اجرای «شاه آباس مکتب تبریز»؛ کارگردان: حسین نوشیر
عباسِ گمشده در میان نگارهها نویسنده: قاسم نجاری

رای منتقد: 0
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها