تمام همّ وغم ستوانِ معروف آینیشمور یک گربهی سیاه است. او پیش از رفتن به مأموریت گربهی خود را به پدرش میسپارد و حالا پس از چندسال امانتداری پسر همسایه جسد له شدهی گربه را نزد پدر میآورد. عمق فاجعه از آنجایی زیاد است که ستوان، آدمکشی بالفطره است و شنیدن این خبر بهقدری عصبانیش خواهد کرد که ممکن است پدرش را هم بکشد. به موازات این ماجرا، داستان انتقامگیری چندتن از دوستان قدیمی ستوان از او را داریم و در نمونهای کوچکتر یک داستان عاشقانهی جمعوجور که بین ستوان و یکی از دختران آینیشمور اتفاق میافتد. بههم بافتن این روایات طوریکه هر صحنه شگفتی خاص خود را برای تماشاگر داشته باشد و در اوج خشونت به خنده بیندازدش تنها از مارتین مکدونا برمیآید. گروه اجرایی هم موفقیت نسبی خود را مدیون همین دو مدیوم عیان متن است: خشونت و طنز، بافته در قصه.
اجرا در وضعیتی تکسویه در سالنی ایوانی و خالی از دکور قرار دارد. ابزار محدودی برای انتقال مفاهیم ابتدایی نمایشنامه استفاده شده است بهعلاوه نیمکتی که فارغ از نقشی دراماتیک تنها ایستگاهی برای توقف بازیگران است. تنها عنصری که زمان و مکان را برای تماشاگر معنی میکند ورود و خروج بازیگران است. بنابراین استراتژی ای که برای اجرا برگزیده شده است تقلیلگرایی است. تقلیلگراییای که نمیتوان آن را جدا از خشونت متن دانست. در واقع این کم کردنها برای به چشم آمدن دیگر اضافات، خشونتی است که اجرا بر خود و تماشاگر تحمیل میکند. این در حالی است که خشونت مکدونایی نه تحمیلی که سیال است؛ در حد یک یا دو نشانهی تصویری و بیشتر در سطح کلام باقی میماند.
مابقی عمل را به ذهن فعال تماشاگر وامیگذارد. از اینرو است که با فشاری ثابت از ابتدا تا انتهای متن جاری است. اجرا نیز به همین منوال پیش رفته است منتهی روند اقلیتسازی موجب شده است تا خشونت کلامی و فیزیکی بیش از آنچه باید پررنگ و در کنار تکرر آن با دلزدگی همراه شود. از طرفی برخورد اجرا با طنزِ لاینفک متن همینقدر خشن است. طنز مکدونا بهگونهای است که پتانسیل دارد تا وسط خنده صورت تماشاگر را مچاله کند و از وحشت به گریه بیندازدش که این ناشی از تابو شکنیهایی است که گاهی سطر به سطر در متون مکدونا جلو میرود. از دیگر خواص آن بلاهت نهفته در خشم است. بهقدری خشونت را پیش میبرد که حاصل آن خشونتزدگی میشود و همین را دستمایهی طنازی قرار میدهد. اجرا کمترین توجه را به این ظرافت داشته و خنده گرفتنهای خود را محدود به اطوارهای غلو شده، آواهای نامتعارف و زد و خورد های معروف کمدیهای اسلپ استیک کرده است.
با اینحال مراقب است تا کمدی خود را به ورطهی فکاهی نکشاند. با این اوصاف آنچه اجرا را سرپا و تماشاگر را سرحال نگه میدارد قصهی نمایشنامه است که در هر صحنه عطش صحنههای بعدتر را در تماشاگر به وجود میآورد. تقلیلگرایی موجود در این اجرا با اینکه پتانسیلهای متن را بالقوه باقی میگذارد اما دریچهای برای بروز خلاقیت گروه اجرایی در راستای ساختن از هیچ باز میکند که به نوبهی خود قابل توجه است و به نفع اجرا تمام میشود.
مرور اجرای «ستوان آینیشمور»؛ کارگردان: احمد شاه قاسمی
چاشت تئاتر با چاشنی خشونت نویسنده: بهنام دارابی

رای منتقد: 0
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها