در انتهای صحنه، موزیسینی خیابانی مشغول نواختن ویولن است و مردی با خواندن ترانهی «ساری گلین» او را همراهی میکند. در ادامه، سه مرد به صورت جداگانه بر روی صحنه میآیند و سه مونولوگ با سه روایت متفاوت از یک قصهی مشترک را بیان میکنند. داستان مردی که صورتش را از دست داده است. نمایش «تابلوی چهارم» مجموعهای از خردهروایتهای مغشوش، درهم و گاه متناقض از ماجراجوییهای یک مرد و صورتش است. تمامی این روایات در نقطهای به هم میرسند که فضایی نزدیک به سریالهای ملودراماتیک ترکی دارد: مواجه شدن مردی با زنی که دوست میدارد با پس زمینهی ساری گلین که توسط یک ویولننواز خیابانی نواخته میشود.
بیچهرگی موضوع محوری نمایش تابلوی چهارم است. سه مرد، با ظاهر و اطواری که نمایانگر سه تیپ مختلف از افراد سطح اجتماع هستند (یک لُمپن، یک تِرَنس، و یک هنرور عشق سینما) بُریدهبُریده از ماجراهای بعضاً بیسروته زندگیشان میگویند که در آن سردرگماند؛ به جایی که هستند تعلق ندارند و کسی آنها را نمیشناسد. صورتی که گم شده، هویتی است ازدسترفته و تکگوییهای اظهارشده، دست و پا زدن مردان بدون چهرهای است که میخواهند وجود داشتن و حقیقی بودن خود را به مخاطبشان اثبات کنند و از جهانی میآیند –شاید در خیالبافیهایشان- که جایگاهی داشتهاند و مانند صورتهایشان از دست رفته است.
در طول اجرا، رفتهرفته متوجه هستهی مشترک داستان سه مرد میشویم و هر روایت در عین تناقض با روایت پیشین خود، اشتراکاتی نیز با آن دارد. زبان شخصیتها و روایتهایشان آغشته به بازیهای کلامی و آشناییزدایی از عبارات و اصطلاحات آشنا است. مثلاً یکی از شخصیتها داوطلب شرکتکننده در مسابقات زیرآبی رفتن بوده (مسابقهای که در آن شرکتکنندگان زیر آب میروند و بالا نمیآیند) و وقتی میخواهد خودش را به یکی از مسئولین مسابقه معرفی کند اسمش از دهانش درمیرود و متواری میشود.
یکی از مسائل اجرا مجهول بودن نسبت شخصیت با تماشاگر است. شخصیتها، در فضایی توهمزدا و بدون هرگونه طراحی صحنه مقابل تماشاگر میایستند و با علم بر اجراگری داستانی خیالی برای او میبافند؛ اما بر خلاف داستان و صحنه، بازی و پوشش بازیگران –با اغماض- واقعگرایانه است و حضور دختر ویولننواز در انتهای صحنه علیرغم شیوهی فاصلهگذارانهی اجرا درصدد آن است که فضا را برای مخاطب باورپذیر و او را با شخصیتها «سَمپات» کند که البته اجرای –احتمالاً سهوی- گوشخراش و بیظرافت ساز مانع از تحقق یافتن این مقصود میشود.
مجموعهی عوامل نمایش تابلوی چهارم از آن ملغمهی ناقص و نامربوطی میسازد که به اندازهی شخصیتهایش بیهویت است؛ چرا که نه آنقدر خیالپرداز است که تماشاگر را از جایگاهاش به کلی بکَند و وارد جهان خود کند و نه آنقدر جسارت دارد تا اشارات ریز و کمرنگاش به مسائل اجتماعی را بدون لفافه و با جسارت بیان کند.
مروری بر نمایش «تابلوی چهارم» به کارگردانی شقایق پارسایی
مردان بدون چهره نویسنده: بهاران اقبالزاده

رای منتقد: 1.5
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها