وقتی در حین ورود به سالن لیوان کوچکی دست تماشاگر میدهند و پیش از شروع نمایش، اجراگر با آب آلبالو از همگی پذیرایی میکند، تصور میشود وسط یک مهمانی یا چیزی شبیه به این نشسته است. امّا اجراگر به عنوان یک سخنران TED، در نقش یک کارآفرین ظاهر میشود تا محصولی که با آن به موفقیتی شگفت رسیده را معرفی کند.
«طعم خانوادگی» یکی از نُه اجرایی است که در شب دوم کارناوال خشونت در عمارت روبرو روی صحنه رفت. اجرا مونولوگی تقریبا نیمساعته است. صحنه اما چیزی نیست جز یک صندلی با دو بطری آبمیوه و پردهای که در طول اجرا تصاویری روی آن پروجکت میشود. کارآفرین موفق از پدرش میگوید که همهچیزش را به او مدیون است. پدری از کارافتاده که به شکلی اتفاقی باخبر میشود بهجای آب + اوره + نمک و یونهای دیگر، ادرارش آب پرتقال است با طعمی بینظیر. کارآفرینِ کاربلد میوه به خورد پا به سن گذاشتهها میدهد و از شاش آنها آبمیوهای تولید میکند که کارش را سکه کرده و حالا یکی از موفقترینهاست. وقتی متوجه میشویم که آب آلبالوی خوشمزهای که ابتدای نمایش با طعم و مزه پایین دادیم هم به همان شیوه تولید شده است، اجراگر میپرسد: «واسه شما چه فرقی میکنه چطوری درستش کردم. مگه خوشمزه نبود؟».
«طعم خانوادگی» یک وضعیت خشن کلان در سطح جهانی را بحرانی میکند. از طریق لحن گزندهای که در لابهلای اجرا هم سیستم تولید محصول را زیر سؤال میبرد هم شیوهی مصرف آن را. خوشمزه بودن، شیک بودن، زرق و برق داشتن، و به عبارت سادهتر هرچه شبیه و نزدیک به لوکس بودن، پوشش مناسبی است برای تولید فراوان با نیروی کار ارزان و به طبع آن مواد اولیهی بیکیفیت که با سرهمبندی آنها میتوان بازار را قبضه کرد. خشونتِ بازار میل را تربیت میکند. بستهبندی شیک محصولات طوری به صورت مصرفکننده کوبیده میشود که نه تنها دردی احساس نمیکند که با ولع بیشتر دوباره میخواهد سیلی بخورد.
خشونتی که زیر پوست «طعم خانوادگی» جریان دارد، از نوع استعمار و بردهداری نوین است. استفاده از نیروی کاری که حتا از پس کنترل ادرار خودش برنمیآید و با ورود به چنین سیستمی، به یکی از چرخههای تولید تبدیل میشود. آنها فقط قرار است یکجا بنشینند، میوه بخورند و در یک ظرف بشاشند. در چنین سیستمی، دیگر خبری از سرکوب برای به سلطه درآوردن نیست. آنها برده را در چهارچوبی قرار میدهند، مطابق میلاش عمل میکنند و محصولی را که مدنظر خودشان است از او بهدست میآورند. به این شکل است که برده از خشونت اعمالشده نه تنها آگاه نیست بلکه لذتی وافر میبرد. حتا اگر از سازوکار سیستم باخبر شود، وقتی پای میل وسط باشد، برده بودن را ترجیح میدهد. این خشونت لذتبخش زمانی به درجهی نهاییاش نزدیک میشود که اجراگر صاف به چشمان مخاطب زل میزند و از او میخواهد تا در این چرخه مشارکت کند. سؤال اینجاست: چه کسی نمیخواهد با کمترین انرژی بیشترین سود را به دست آورد؟
شاید اگر مشارکت ابتدایی مخاطب تا انتها همچنان باقی میماند اجرا میتوانست عمق چنین سطحی از خشونت را بیشتر نمایان کند تا از طریق آنها ضربات نابههنگامتری به ذهن مخاطب بزند. با اینحال «طعم خانوادگی» هرچند بیش از هرچیزی به متن فوقالعادهاش وابسته است و روی صحنه تنها به استفاده از پروژکتور بسنده میکند و چیز بیشتری برای ارائه ندارد، امّا هشداردهنده و هولناک است.
مرور اجرای «طعم خانوادگی»؛ کارگردان محمدامین علیزاده
«چشمهای بستهی بسته» نویسنده: حسین نیرومند

رای منتقد: 3
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها