مونولوگ «تو»، بازی تودرتوی یک فردِ روانپریش در محکمهای نامعلوم است. او به شیوهی بازی در بازی مخاطب را با چند موقعیت از زندگی خود که منجر به فروپاشی روانیاش شده است، روبرو میکند.
آنچه در اولین برخوردِ مخاطب با صحنه، بر وی آشکار میشود، همان دریافتی است که تا پایان میتواند از «تو» داشته باشد. چند لتهی خاکستری رنگ که طرحی مبتدی از ملزومات اتاق را نشان میدهند، همانقدر «ساختگی» است که نمایشنامه و رویکرد اجراییاش. نمایش جواب قانع کنندهای برای انتخاب فرم مونولوگ به مخاطب نمیدهد؛ یا به بیان دقیقتر انتخاب کاراکتر روانپریش در بستر تکگویی راهدرروی انسجام پلات شده است. روانپریش بودن تعریفی است که اجرا از کاراکتر خود دارد و نه آنچه که مخاطب از اجرا دریافت میکند. اجرا سعی دارد کاراکتری را که رو به شخصی نامعلوم حرف میزند و چند تجربهی تلخ را از سر گذرانده است، نامتعادل جلوه دهد. او پیدرپی موقعیت عوض میکند و بریدههایی از اتفاقاتی که بر او رفته است را به هم میدوزد. بریدههایی که ضرورت رواییشان توجیه نمیشود و تنها به تلاشی برای فراز و فرود دادن و نگه داشتن مخاطب میماند. با این وجود نکتهای اساسی در اثر خلط میشود: ترسیم درست کاراکتری با روان نامتعادل و بسط دادن پلات حول نقاطی تأثیرگذار، جای خود را به هرزگویی و پلشتی در بیان داده است با این توجیه که راوی شخصیتی هرزگوست.
گویی «آریا» دست به قتل «کاوه» زده است و در پایان میخواهد جسم بیجان او را با اسید نیست کند. مخاطب صحبتهای او بناست پیکر کاوه باشد. فرمی شناخته شده در تکگویی که از الگوی نمایشنامهی «پیش از صبحانه» اثر «یوجین اونیل» تبعیت میکند. اجرا سعی دارد با وارد کردن فرم بازیدربازی شکل دیگری به این الگوی کلاسیک بدهد. اما در مخاطب قرار دادن «کاوه» که به زندگی «آریا» آگاه است و «تماشاگر» که هیچ نمیداند، دچار سردرگمی است. گاهی به قصد اطلاعات دادن، از صفر - برای مخاطب- شروع به روایت میکند و گاهی از میانه ماجرایی را به «کاوه» یادآور میشود. با این وجود اجرا نمیتواند به بافت یکدستی برسد. و این یکی از همان مسائل اساسیای است که «چیستی مونولوگ» را نشانه میگیرد. وقتی نمایش نمیتواند پاسخ دهد که کاراکترِ گونهی مونولوگ با چه انگیزهی رواییای، برای چه کسی و چرا سخن میگوید، در نهایت خود را به چالشی اساسی میکشد. ملال مخاطب در مواجهه با چنین اجرایی را نه تنها وجود بازیگری انرژیک نمیتواند جبران کند که همهی تلاش او به دست و پا زدن در وضعیتی محتوم میماند.
در خیل آثاری که اینچنین تولید میشوند، به نظر میرسد مونولوگ فرمی سهلالوصول انگاشته شده که تنها یک بازیگر دارد، درازگویی و شرحِ بیهوده اساس آن است و برای رفع ملال مخاطب شیشکی کشیدن، شوخیهای اروتیک و سیاسی را میتوان چاشنیاش کرد.
مرور نمایش «تو»؛ کارگردان: ویدا قراگوزلو
مونولوگ؛ بیانِ پَریش؟ نویسنده: زهره مولوی

رای منتقد: 0.5
ارسال دیدگاه
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه خوراک آراساس تمامی دیدگاهها